__nu kua's side_
اخرین قدرتمو توی دستام ریختم و اخرین ضربه رو هم به درام زدم.. بعد از تموم شدن اهنگ ، صدای دست زدن تماشاچی ها از همه جا به گوشم میرسید.. طبق عادت پوزخندی زدم و گذاشتم تشویق طرفدارا گوشمو نوازش کنه..
عاشق این لحظه بودم.. بعد از اجرا که صدای جیغا گوشو کر میکرد.. حس میکردم زندم..
از همه جا اسممو میشنیدم:
(کیرین!کیرین!)
از جام بلند شدم و دستی برای تماشاچی ها تکون دادم..
میتونستم ببینم پی جی داره از دور به عکس انداختنم با دخترا لبخند میزنه..
وقتی کارم تموم شد ، با همون چوبای درامی که تو دستم بود ، به سمت پی جی رفتم که توی بار داشت ویسکی مورد علاقشو مزه میکرد..
با لبخند کجی گفتم:
+به چی میخندی پی؟
پی جی شونشو بالا انداخت و مثل خودم خندید:
_داشتم فکر میکردم سلبریتی جمنای داره روز به روز محبوب تر میشه! مگه نه کیرین؟
لبخند مغرورانه ای زدم و کنارش نشستم.. این چیزی بود که خودمم خوب میدونستمش.. من محبوب بودم و هیچکس نمیتونست اینو انکار کنه!
چوبای دراممو جلوی میز رو به روی پی جی گذاشتم:
+اینا رو بعدا بذار تو اتاق تمرین پی..
اینو گفتم و درخواست یه شات ویسکی از بارمن کردم..
تو این فاصله که ویسکی به دستم برسه ، گوشیمو چک کردم..
یه پیام از دیو داشتم:
/هی کوا.. ببخشید که امشب به اجرات نرسیدم!بابا زیادی پاپیچم شد نتونستم بیام بیرون!!/
اخم کوچیکی کردم و دستام مشغول تایپ شدن:
/اوکیه.. فقط موضوع جدی که نیست؟/
وقتی چند لحظه بعد پیام دیو رو روی گوشیم دیدم ، خیالم راحت شد:
/نوپ.. حالا بعدا برات میگم/
تا اومدم دوباره تایپ کنم ، حواسم به پی جی جمع شد:
_کوا میتونی امشب بیشتر بمونی؟ پی یه مهمون مهم داره!
بیخیال ویسکیمو بالا دادمو پرسیدم:
+طرف کی هست حالا؟
_ یکی از دوستای قدیمیمه..احتمالا بخوام بارو باهاش شریک شم.. اون یه پله ی ترقی بزرگه! خیلی خوب میشه اگه قراردادو باهاش ببندیم!
نگاهمو رو پی جی زوم کردم:
+میدونی که با ادمای خشک و رسمی حال نمیکنم پی! اگه قراره با چنین ادمی رو به رو شم از همین الان بهم بگو فرار کنم!
پی جی خندید و ضربه ای به بازوم زد:
_نمیتونم بهت بگم چنین ادمی نیست.. ولی مطمئنم تایپته کوا! میخوای بمونی و یه نگاه بندازی؟
راستش یکم کنجکاو شدم! منظورش از تایپ من چیه؟
همین سوالو پرسیدم:
+منظورت چیه پی؟
پی جی مشکوک خندید:
_لیان ادم سرسختیه! و میدونم که عاشق چنین ادمایی هستی نو کوا! عاشق اینی که سد دفاعیشونو بشکنی!! از دوران دانشگاه لیانو میشناسم و ندیدم تا حالا به کسی رو بده! با اینکه محبوب ترین پسر دانشگاه هم بود!! خب.. حالا چی؟ میخوای بمونی یا نه؟
لبخند کج همیشگیمو گوشه ی لبم نشوندم.. پس اسمش لیان بود؟ میدونستم پی جی چرا میخواد من بمونم! احتمالا اگر میخواست قرارداد شراکت و ببنده ، وجود من میتونست کمکش کنه! و خب باید اعتراف کنم برای نگه داشتنم داشت روش جالبی رو امتحان میکرد..
لیوان ویسکی رو به لبام رسوندم و گفتم:
+بنظر جالب میاد! میمونم که ببینم به اندازه ی تعریفات خوب هست یا نه پی!
پی جی که بنظر میرسید به خواستش رسیده ، دستاشو دور شونم انداخت:
_بنظر میرسه وسوسه شدی پلی بوی!
خندیدم:
+هعی پی من این مدت مثل قدیسه ها زندگی کردم! به یکم شیطنت احتیاج دارم! اینطور فکر نمیکنی؟ نمیخوام از خود اصلیم فاصله بگیرم!!
پی جی خندید و دیگه چیزی نگفت______________________________________
بعد از حدودا یه ربع گپ زدن ، به پی جی خبر دادن که مهمانش رسیده و ما باید میرفتیم پیشش..
احساسات مختلفی داشتم و کنجکاوی بر همه ی این احساسات غالب بود..
وقتی که با پی جی به سمت اتاقای وی ای پی میرفتیم ، گفتم:
+چی بهم میدی اگه کاری کنم قرارداد شراکتو ببندی پی؟
پی جی به طرفم برگشت و خندید:
_روزی نشده که متعجبم نکنی کوا ! خب.. بهم بگو چی میخوای!
شونمو بالا انداختم:
+فعلا نظری براش ندارم ولی اگه بتونم باید هرچی میخوام و بهم بدی.. بی چون و چرا.. قبول؟
پی خندید و جلوی اخرین در توی راهرو ایستاد:
_قبوله وروجک!!
پی اینو گفت و دستگیره ی درو کشید..
______________________________________
__no one's side__کوا و پی جی باهم وارد اتاق شدن..
با ورودشون ، کوا ناخوداگاه دنبال کسی میگشت که به تصوراتش نزدیک باشه..
دو نفر داخل اتاق بودن و کوا.. ناخوداگاه چشمش روی یکیشون قفل شد.. نمیدونست اون ادم همون لیان هست یا نه ولی.. لعنت بهش.. اگر میخواست جذابیت اون ادمو انکار کنه یه دروغ خیلی بزرگ به خودش بود!
اون مرد هم متقابلا بهش خیره شده بود.. هردوتاشون داشتن همدیگه رو کنکاش میکردن... انگار در مورد هویت همدیگه کنجکاو بودن..
کوا منتظر شد تا پی جی برای معرفی کردن دست به کار بشه..
YOU ARE READING
Dont Call Me Annabelle!
Fanfictionنوکوا ، خواننده ی یکی از معروف ترین بار های بانکوکه.. چی میشه که تو یکی از همین شبا یه مرد مرموز رو ببینه و مسیتش باعث شه کار دست خودش بده؟