-1

382 39 23
                                    

بچه‌ها بیشتر وان‌شاتها به اسمات ختم میشه دیگه اگه علاقه ندارین نخونید =)))))))

____

مهمونی آخر ترم بود اکثریت خوشحال بودن و حرف میزدن، هری مدتها بود دراکو رو زیر نظر داشت ولی نمیتونست حرفی بزنه،هرماینی به دستِ هری زد

_تو هپروتی؟ خوشحال باش این هفته میریم استراحت...تو هم میای خونه‌ی رون خوش میگذره

_آره...فقط یکم نگرانم

_اون موضوع مرگ‌خوارا دیگه تموم شده بیا برقصیم

دست هریو گرفت تا با هم برقصن ولی هری بی‌حوصله بود

_فعلا نه هرماینی...گرسنم میرم چیزی بردارم بخورم

_باشه اگه رون رو دیدی بگو بیاد اینجا!!!
هرماینی فریاد زد،

هری به سمت میز غذا رفت، همه جور غذا به اندازه اونجا بود به علاوه دراکو و دوستاش که داشتن غذا انتخاب میکردن

_هی بلیز سوشی بر ندار نمیخوام مثل دفعه قبل بالا بیاری روم

_اون قضیه تموم شدددد

هری با لرزش یه تیکه استیک برداشت و دراکو متوجه حضورش شد

_به به پسر برگزیده

دراکو دستش رو دور کمر هری گذاشت و بهش نزدیک شد

_اوه بچه‌ها نگاه کنید چه کمر باریکی...مثل دختراست

کرپ و گویل و بلیز بهش میخندیدن

هری هلش داد : بس کن ملفوی حوصله ندارم

_یعنی میخوای بگی خوشت نمیاد وقتی بهت دست میزنم

دراکو به آرومی زیر گوشش گفت بقیه نشنیدن

_ببند دهنتو

دراکو بار دیگه بهش نزدیک شد و دستشو روی باسن هری گذاشت و فشار داد

_باشه...خودت خواستی پاتر

دراکو با دوستاش رفتن و یه گوشه ای از سالن نشستن

هری بدون اینکه چیزی بخوره فورا رفت بیرون سمت دستشویی
وارد یکی از در ها شد

فاک هری این اشتباهه انقد مریض نباش هری اون دشمنته تو باید این حسو عوض کنی

با تصور اینکه دراکو داره دستمالیش میکنه خودش رو میمالید

_اوه فاااااک...فا..آاه

نتونست کارش رو تموم کنه چون صدای بچه‌ها رو شنید که دارن میان دستشویی

رون و نویل اومدن داخل

_هرییی...هری اینجایی؟

_شت...آره اینجام

_سه ساعته داری چیکار میکنی

[drarry one shots]Where stories live. Discover now