پاش ضربات رو از سر گرفته بودن و هی کلافه نگاهشو به ساعتمچیش میداد. نیم ساعت کامل دیر کرده بود! پوف بلندی کشید و دستشو لای موهای بلندش که همین صبح، با وسواس مرتبشون کرده بود برد و بهم ریختشون.
هیونجین با وجود امتحانات آخرسالش به پسر قول داده بود تا توی پروژهی هنرش کمکش کنه اما حالا؟ احساس میکرد با همچین تأخیر اساسیای از جانبش به تمسخر گرفته شده!
با کشی که دور مچش داشت موهاشو بست و همونطور که با قدمهای عصبی به سمت وسایلش میرفت، قلموهایی که دیشب با هزاران زحمت شسته بود رو چنگ زد و توی جعبهی چوبی استوانهای انداخت.
هنوز در ظرف رو چفت نکرده بود که صدای باز شدن در استدیوش به گوشش رسید.
"ببخشید دیر شد"
چشماشو بست و نفس عمیقی کشید تا خودشو اصطلاحا آروم نگه داره.
'آروم باش هوانگ هیونجین، تو اصلا نمیخوای ناراحتش کنی'
هرچند، افکارش تا عملش فرسخ ها فاصله داشت.
"کجا بودی؟! من مسخرهی-"
ولی تا نگاهش به پسر افتاد مغزش به کلی سفید شد. تیشرت پسر به بدنش چسبیده بود، موهاش خیسخیس بودن. نفسنفس زدناش باعث میشد تا بدنش بالا و پایین بشه. ناخودآگاه نگاهش پایین رفت و با شکمش مواجه شد که چطور عضلاتش نمایان بودن.
"باشگاه بودم، ببخشید"
چندباری دهنشو باز و بسته کرد تا حرفی از دهنش بیرون بیاد و بتونه جواب بده اما نه قدرتی داشت نه حرفی و همین باعث شد تا دهنش عین یه ماهی باز و بسته بشه و پسر کوچیکتر رو به خنده بندازه و چشماش تبدیل به یه خط منحنی بشن.
'اون الان... خندید...؟'
"میشه شروع کنیم؟"
مسخ شده سرشو بالا و پایین کرد و همونطور که راه رفتن پسری که قلبشو دزدیده بود رو با نگاهش دنبال میکرد داشت افکارشو مرتب میکرد.
'خب، من سرش داد کشیدم، عذرخواهی کرد... حالا چی؟ آ-آها باید شروع کنیم، بعدش چی؟ چیزی باید بگم؟ چرا اینقدر سکوت بدی شده؟ چی بگم که خودمو خراب نکنم؟ چرا همچی اینشکلی شد؟! میشه ببوسم-'
نفسشو برای بارچندصدهزارم بیرون داد تا بتونه اکسیژن رو به قلبش که ضربان صد و خردهای رو رد میکرد برسونه، هرچند تمرکز کردن و آروم بودن با جونگینی که موهای نیمهبلندش خیس بودن و اینقدر سکسی نشونش میدادن غیرممکن بود.
زبونشو روی لبهای خشک شدش کشید و آب دهنشو قورت داد.
'احمق نشو هیونجین'
قدمی به سمت پسری که داشت وسایلشو دونهدونه از کولهاش خارج میکرد برداشت و سرکی توی وسایلش کشید.
YOU ARE READING
Artistic Touch [Hyunin]
Fanfictionیه عصر گرم، دستهایی که درگیر نقاشین، نگاهایی که توی هم گره خوردن