قوانین دنیا

190 51 34
                                    

نامه اول:
عشق؟!
کاش به اندازه ی واقعی کلمه ی عشق زیبا بود.
تهیونگ من،خرس کوچولوی من!
روز ها و شب های سختی رو پشت سر گذاشتیم و من با عذاب کشیدنت قطره قطره آب شدم.
تهیونگ من!
لطفا مراقب خودت باش دیگه نمیخوام مثل قبل رنجور ببینمت هر چند فراموش کردی اما...
دوستت دارم
حتی اگر به دست فراموشی پسپاریم!
"جین"

+++
جین سراسیمه در اتاق رو باز کرد و هر لحظه برای اینکه تهیونگ رو تنها گذاشته به خودش لعنت میفرستاد.

_تهیونگ،تهیونگ کجایی؟

تمام اتاق رو زیر و رو کرد و در آخر تهیونگی که بی تفاوت به زخم های روی دستش، پشت تخت نشسته بود و به تخت تکه زده بود و رو دید.

تمام ترس جین از صداش مشخص بود:تهیونگ
اشک توی چشماش جمع شده بود،با آرامش به سمت تهیونگ رفت و سعی کرد خرده شیشه های گلدون رو از تهیونگ دور کنه اما تهیونگ خرده شیشه ها رو بیشتر توی دستش فشار میداد.

جین با لحنی پر از درد گفت:تهیونگ خواهش میکنم!خواهش میکنم خرده شیشه ها رو ول کن

تهیونگ خنده ای هیستریک کرد:هانی!نمیبینی؟خونی که از دستام میچکه چقدر قشنگه؟دلم میخواد باهاشون نقاشی بکشم!

جین نمیتونست هیچ جوره تهیونگ رو توی اون حال ببینه اشکاش ریخته میشد و ترس از دست دادن تهیونگ بدنش رو میلرزوند،اگر یه روز دیرتر می‌رسید چی میشد؟

جین:تهیونگم!توروخدا ولشون کن!به خاطر جینی،باشه؟خواهش میکنم تهیونگم

تهیونگ که اشک های جین رو دیده بود یکباره تمام خرده شیشه های توی دستش رو رها کرد.

تهیونگ:جین من گریه میکنه؟
این بار صداش بلند تر شد:کسی که اشک جین من رو در بیاره باید بمیره!

جین با بغض دست های تهیونگ رو محکم نگه داشت:نه نه! تهیونگ من نباید به کسی آسیب بزنه باشه؟

تهیونگ سری تکون داد و دست های پر خونش رو به سمت سوکجین برد و اشک هاش رو با رد خونش پاک کرد.

جین در حالی که تهیونگ رو بلند میکرد تا از شیشه ها فاصله بگیره به سمت دستشویی برد تا روی زخمش رو با آب سرد بشوره.

تهیونگ همچنان به ریخته شدن خون روی روشویی دستشویی زل زده و بود لبخند میزد و این جین رو میترسوند.

جین:ت تهیونگ...
تهیونگ بدون اینکه نگاهش رو از رد خون بگیره گفت:جانم بیب؟
جین که به سطوح اومده بود با صدای لرزون گفت:تورو خدا به من نگاه کن تهیونگ!داری میترسونیم تمومش کن.

تهیونگ حالا بی نهایت غمگین به چشم های سوکجین نگاه میکرد:اما من دوست ندارم بقیه ازم بترسن سوکجینا

بغض کم کم مهمون گلوی تهیونگ شد:من ترسناک نیستم جین!باور کن

جین به شدت از حرفی که زده بود پشیمون شده بود عذاب وجدان بود که داشت خفه اش میکرد پس فقط تهیونگ رو در آغوش کشید تا آرومش کنه.

My Dangerous Love ❤ Where stories live. Discover now