با حس سرمای عجیبی چشماش رو باز کرد، سردرد شدیدش ندای یه شب پر از نوشیدن رو میداد. یعنی دوباره همون داستان های همیشگی؟ تا آخر شب تو کلاب مینوشید و اولین دختری که بهش نزدیک میشد رو به نزدیک ترین هتل می برد؟
اگه نور اتاق میذاشت چشماش که عادتشون به نور رو از دست داده بودن باز کنه می فهمید که دوباره گند زده یا نه...
سردرد بهش اجازه درست فکر کردن رو نمی داد دستش رو تو موهاش فرو کرد و با پوف بلندی روی تخت نشست.خب حالا یه چیزایی مثل لباس رو رو تنش حس می کرد؛ انگار قرار بود روزش متفاوت با روزای دیگش شروع بشه.
بعد از چند ثانیه هم گیرنده های نوری چشمش لطف کردن و خودشون رو به نور عادت دادن،حالا فهمیده بود که تو اتاق خودش توی پنت هاوس مرکز شهر سئوله.... کِی اومده بود خونه؟ یا بهتر بود از خودش این سوال رو بپرسه که کی آوردش خونه؟
از روی تخت بلند شد و یه راست سمت حموم رفت؛ با آب گرم دوش سریعی گرفت و از اتاق خارج شد. بوی قهوه سر صبح توی خونه بهش آرامش میداد؛ اینکه میدونست کی اون رو هر روز صبح آماده میکنه آرامشش رو بیشتر میکرد، این دقیقاً براش معنی زندگی رو می داد، جلوتر سمت اپن مشکی رنگ رفت.
همونجا بود.....همونجا که هر روز صبح وایمیستاد و با عینک پنج ضلعیش مجله های حوصله سر بر هفته رو ورق میزد... روی صندلی بلند مشکی رنگ نشسته بود و با ماگ سفید سرامیکیش مشغول نوشیدن قهوه بود.
جین که برادرش رو دید لبخند گرمی بهش تحویل داد که باعث شد سهون با قلبی پر از علاقه لبخندش رو جواب بده با همون لبخند روی لباش در حالی که قهوه سهونو براش روی اپن هُل میداد گفت:
- بخور برات قرص میارم، سردردتو آروم میکنه.
هنوز همون جین بود؛ با وجود تموم گندکاری های سهون هنوز همون قدر آروم، محتاط و مهربون با سهون برخورد می کرد، مثل یه برادری که همه خوابشو میبینن....البته این روی جین فقط مخصوص سهون و کوکی بود؛همه کارمندای شرکت آرزو می کردن که فقط یک بار جین رو خشک و ترسناک نبیننش.
خواست ازش بپرسه که چجوری اومده خونه؟ جوری که انگار جین ذهنش رو خونده باشه گفت:
- باز مجبورم کردی از سر نگرانی پشت سرت بادیگارد بفرستم.
سهون از این حرف شوکه شد ولی ظاهرشو حفظ کرد به هرحال اون از کنترل شدن نفرت داشت و این رو جین بهتر از هرکس دیگه ای میدونست. بازم جین همون کار رو کرد؛ ذهنش رو خوند و ادامه داد:
-عصبی نشو، فقط شبایی که مطمئنم سر از کلاب در میاری و روزش رو بازم با عذاب وجدان بیدار میشی آدم پشتت راه میندازم که احتمال آسیب دیدنتو با تصادف یا گرفتن ایدز به حداقل برسونم.
به تکون دادن سرش اکتفا کرد و اجازه داد قهوه داغ به لباش بوسه بزنه و تمام اعضای بدنش رو گرم کنه.
YOU ARE READING
Return To Hell بازگشت به جهنم / EXO BTS BP IU
Actionخلاصه: ما همیشه روح همدیگه رو با خیانت کردن به هم سیاه میکنیم ؛ خیانت هایی که گاهی دونسته انجام میشن و گاهی ندونسته. اول از همه هم روزمون رو با خیانت به خودمون شروع میکنیم و بعد از خودمون میریم سراغ طعمه های بعدیمون ، همدیگه رو میشکنیم و با خیال...