-Part 7

13 2 0
                                    

دوستان چطورید؟
امیدوارم خوب باشید همگی میدونم یکم سخته این روزا خوب بودن ولی خیلی خوشحالم که هممون داریم تلاشمونو می‌کنیم....
اینم پارت جدید که قولشو داده بودم🥂🖤
این هفته قرار بود دوتا آپلود شه که یکم از حال و هوای بد دراید و تونسته باشم کمکی کنم....
دوستتون دارم
مراقب خودتون باشید✨️🤝🏻🍁

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

بعد از خروج جیسو از اتاق سهون تلفن همراهشو از جیب داخلی کتش برداشت و به سوهو زنگ زد، بعد از حدود سه بوق که بشدت رو مخ سهون بود بالاخره جواب گرفت.

- سلام، ببخشید دستم بند بود‌.

- سلام هیونگ، همه چی خوبه؟ تهیونگ چطوره؟

با فکر به تهیونگ و اخرین دیدارشون پوزخندی روی لبش جا خوش کرد...

- آره اونم حالش خوبه، حتما کارت خیلی مهمه که ساعت 8:20 صبح زنگ زدی!

- هیونگ ازت میخوام برام یه هکرِ کار درست پیدا کنی.
بدون هیچ تیمی باشه، هرچقدر هم که بخواد بهش میدیم. دهنشم بسته نگه داره.

- خب این یکم سخت شد.

- مطمئنم از پسش بر میای سوهو شی!
سهون با لحن منظورداری حرفشو زد و سوهو نفسشو به بیرون فوت کرد.
- شک داری؟
سهون چند بار زیر لب نوچ نوچی کرد.

- برای داستانِ اختلاسگرِ درسته؟

- عههه میدونستی؟؟ پس جین شی از همه چی خبر دارن!

سهون با لحنی که تعجب ظاهری توش موج می زد گفت. سوهو هم با لحنی که برای ساعت ۸ صبح زیادی بَشاش بنظر می‌رسید جوابش رو داد.

- می دونی که هیچی وجود نداره که جین ازش بی خبر باشه نه؟

بعد به کمدِ لباساش خیره شد و با خودش فکر کرد البته نه همه چی!

- پیداش کردم باهات تماس میگیرم.

- نه یه قرار ملاقات با منشیم ترتیب بده می خوام هردوتونو تو شرکت ببینم.

سوهو بعد از باشه ای تماس رو قطع کرد و سهون در سکوت به فکر فرو رفت. کاراش خیلی عقب افتاده بودن و این داستان هکر سیاه برای روز اول کاریش یکم زیادی بود. کی بود که با این حجم زیاد داشت پول برداشت می کرد؟
قطعا اگه زنده گیرش می آورد کاری می کرد که هزار بار آرزوی مرگ کنه... از این بابت مطمئن بود...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

مطمئن بود توی خونه بازم کسی منتظرش نیست. بعد از تموم شدن انتخاب واحداش و حل بعضی از مشکلات از دانشگاه خارج شد. باد و هوای تاریک ساعت ۶ عصر باعث می شد بتونه راحت تر فکر کنه‌. امروزم تهیونگ رو ندیده بود، با خودش فکر می کرد شاید بهتره بهش زمان بده.
یادش نمیومد امروز قرار بود سهون بره شرکت یا نه ولی مگه مهم بود؟ نکنه باید مثل یه خانواده شاد روز اول سرکار رفتن داییش رو جشن می گرفتن؟ اصلا چرا داشت به سهون فکر میکرد؟ نباید باور می کرد که اونا تنها کسایین که داره... اون خودشو داشت و تهیونگ رو؛ حالا هرچقدر که تهیونگ می خواست بچه بازی دراره و ازش فرار کنه!

Return To Hell بازگشت به جهنم / EXO BTS BP IUWhere stories live. Discover now