ساعت ها بود منتظر اون پسر لعنتی بودم چشمام از بس مشروب خورده بودم تا گریه نکنم قرمز شده بود البته بخاطر بی خوابی هم بود ساعت چهار صبح بود و من هنوز منتظرش بودم
بلاخره صدای قفل در اومد و سریع رفتم سمت در که یهو....
با قیافه ی مست کرده و گردن کبود دیدمش
با اینکه دلم می خواست محکم بغلش کنم و اون لب های زیباشو ببوسم ولی نمیتونستم قلبم شکسته بود با دیدن اون گردن کبود و چهره ی مست
کوک....کجا بودی
-فکر کنم اجازه داشته باشم تنهایی برم بیرون
من که نگفتم اجازه نداری ولی یه نگاه به ساعت بنداز....
-خب؟!
بغضمو قورت دادم و آروم گفتم
حداقل بهم میگفتی جونگ کوکی
بی تفاوت رفتم و روی مبل نشستم
-هوم شاید دلم نمی خواست
چ..را....من اذیتد کردم؟
-نه فقط شاید دلم بخواد دیگه دوست پسر نداشته باشم
یهو شکه شدم
رفت تو آشپز خونه و یه لیوان آب برداشت
دیگه نتونستم اشکامو کنترل کنم
گونه هام خیس شده بود و لبام میلرزید
باشه کوکی....فردا از اینجا میرم
-چی اینجا خونه ی توعه
از زبون کوکی*
دیدم تمام صورتش خیس شده
نمیدونم چرا این حرفو بهش زدم
من گی نبودم ولی اون پسر....بیش از حد دوسش داشتم
ردی صندلی نشستم و چرلی آروم اومد کنارم نشست
یه یخ تو دستش بود و گذاشتش رو گردنم
به چشمام نگاه کرد
کاملا بی احساس بود
بعد بهت پماد میدم به پایین تنت بزن
چی اون فکر میکنه من سکس داشتم ولی با اینا بازم داره ازم مراقبت میکنه
یهو چشمام پر اشک شد
-من....سکس نداشتم تو بار یهو به خودم اومدم دیدم یه دختر رو پام نشسته داره گردنمو گاز میگیره
اشکاشو با آستینش پاک کرد و یهو با گریه داد زد
لعنت بهت کوکی لعنت بهت که با اینکه بهم گفتی منو نمی خوای بازم دوست دارم جای کبودیتو ببوسم و محکم بغلت کنم لعنت بهت که دوست دارم برات بمیره لعنت بهت کوکی لعنت بهت
دیگه نمیتونستم تحمل کنم
دستشو محکم گرفتم شروع کردم رگای دستش که زده بود بیرون آروم آروم بوسیدم
دستش میلرزید و صدای گریش میومد
سرمو آوردم بالا و به چشماش زل زدم
-من....من فقط بلد نیستم چطور عاشقم یه پسر باشم....خیلی دوست دارم....ولی بلد نیستم چطور بغلت کنم یا باهات سکس کنم و بهت لذت بدم یا چطور ساک بزنم میدونم پسرا اینو خیلی دوست دارن ولی اصلا چطوری هست اگه تاپ باشم چطور باید مراقبت باشم
یهو انگشتشو گذاشت رو لبم و ساکتم کرد
از زبون چارلی*
اون واقعا فکر میکرد من بخاطر سکس دوسش دارم
دستمو دور گردنش حلقه کردم و با دست دیگم دستشو ناز کردم
الان بخاطر خنگ بازیت ناراحت باشم یا محکم ببوسمت؟
شروع کردم لپشو آروم آروم بوسیدن
-یعنی تو....
معلومه که درکت میکنم....
لبخند خجالتی زد و سرشو توی گردنم فرو برد
سرشو ناز کردم و با موهاش بازی کردم
دیگه بدون من نرو اونجا باشه؟ اگه واقعا به سکس میکشید چی؟
گونه هاش سرخ شد و سرشو توی گردنم مخفی کرد
روی مبل انداختمش به چشماش خیره شدم
خب خرگوش کوچولو
مردمانی شما میلرزید و دستاشو تو سینش جمع کرده بود
-برای سکس زود نیست؟....
YOU ARE READING
I Love You My Kooki
Short Storyکاپل:چارکوک وانشات خلاصه داستان: من واقعا دوست دارم ولی هیچ وقت یاد نگرفتم عاشق یه پسر باشم...