#1

85 11 3
                                    

بعد تموم شدن اجراش روی استیج بزرگ سئول برای طرفدار هاش برگشت به بک‌استیج..
-اب بده
منیجر بطری آبی دستش دادو با مکث گفت،
•برو پیش استایلیست لباساتو عوض کنو دستی به روت بکش باید بریم پیش رئیس
همونطور که از بطری اب میخورد چهره‌اش حالت سوالی گرفت؛
-پیش رئیس؟ چرا؟ دوباره چه خبره؟
•معموریت جدید داری میخواد شخصا برات توضیح بده
-اوه..شخصا؟ پس چیزی مهمیه
لباساشو عوض کرد و کت رسمی و مشکی نسبتا بلندشو تن کرد، همراه با منیجر از سالن خارج شدنو سوار ون مشکی رنگی که منتظرشون بود شدن،
بعد چندمین رسیدن به عمارت رئیس، ون از در و نگهبانا رد شد و ماشین جلوی عمارت ایستاد؛
پیاده شد و‌نگاهشو به منیجر داد..
-نمیای؟
•من همه چیزو میدونم نیازی نیست باشم
-عوم‌باشه
پله هارو طی کردو وارد عمارت شد، از پله های سلطنتی ای که فرش قرمزی روش بود بالا رفت و با در زدن وارد اتاق رئیس شد؛
_اوه کیم! خوش اومدی بشین
سری تکون داد و روی صندلی روبروی میز رئیس نشست،
-حتما چیز مهمیه که خودتون شخصا خواستین بگین،
_بله..یه معموریت خیلی مهم و ضروری برات دارم!
-میشنوم
_کیم هوانگ هی رو میشناسی؟
-اسمش اشناست..
_کیم هوانگ..رئیس یه شرکت خیلی بزرگه! همسر و یک دختر داره به اسم کیم جنی،
چندتا برگه روبروی تهیونگ گذاشت..
_اینا مشخصات شرکتشه، شرکتِ "آر‌اِم‌فُلِر"
هرچقد نیازه راجبش تحقیق کن، باید زیرخاکی ترین اطلاعاتم به دست بیاری تا بتونی شکستشون بدی!
-شکست؟
_امشب ساعت سه کیم جنی توی پارکینگ خونش که آدرسش توی این برگه ها هست منتظرته، نمیدونه تو قراره بری اونجا و فقط میخواد بره چیزی از ماشینش برداره!
-باید باهاش چیکارکنم؟
_برو و خودت شخصا گروگان بگیرش و بعد چندتا از رسوایی های قدیمی شرکتو فاش کن تا سهامشون با شدت بیاد پایین..غیب شدن دخترش و ورشکستگی شرکت و خودکشی زنش! قطعا قراره عذاب بدی بکشه
-خودکشی زنش؟ اصلا چرا قراره همچین کاری بکنین؟
_مشخص نیست؟ شرکت! شرکت‌ و باید بگیریم!
تهیونگ که به نظر میومد موافق این شدت از خشونت نبود سری تکون داد و با کلافگی به بقیه صحبتای رئیس گوش داد،
_دخترشو میگیری و زندانیش میکنی توی خونه ی خودت!
-چرا خونه ی خودم؟
_چون من میگم! وقتی بهت دستور دادم باید بکشیش مفهمومه؟ کارت فقط همینه
-اگه نکنم؟
_کیم وی..این علاوه بر یه معموریت مهم، یه امتحانم برای تو هست! به مرو‌ر معنی این حرفم رو میفهمی؛
-باشه..با اجازه
با حرص از جاش بلند شد و کاغذایی که باید و برداشت و با بی تفاوتی به سمت در رفتو از اتاق خارج شد، از پله ها پایین اومدو بعد از در عمارت بیرون اومد، سوار ون مشکی شد؛
•چرا انقد عصبی ای؟!
-اون زیادی خشونت به کار‌میبره! از دستور دادنش متنفرم
•باید کنار بیای کیم، برای امشب گفته من نباید باشم همه ی کار ها دست خودته
-وادفاک؟ منظورش از این کارها چیه؟
•این یه امتحانه!
-یعنی چی؟
•میفهمی..
توی راه خونه‌ی‌ کیم بودن، بعد رسیدن تهیونگ بدون حرفی از ون پیاده شد و وارد خونه اش شد،
با کلافگی موهاشو بالا داد و پالتوی بلند و مشکی اش رو دراورد،
حس گرما و کلافگی اذیتش میکرد..دوتا از دکمه های پیرهنشو باز کرد و نشست روی مبل؛ شروع کرد به با دقت خوندن ورقه ها و اطلاعات خانواده کیم هوانگ هی و..دخترش! بجز یه عکس از کیم هوانگ، عکسه دیگه ای نبود از دخترش یا زنش! این قضیه رو مشکوک تر میکرد،
بعد مطالعه همشون بلند شد و نگاهی به ساعت انداخت..
"1:45"
وارد اتاقش شد و جبعه زیر میزش رو دراورد..بازش کرد و تفنگی از توش خارج کرد..اماده اش کرد و گذاشت روی میز و جبعه رو برگردوند سرجاش.
لباساشو عوض کرد و شلوار مشکی و تیشرت مشکی ای همراه با کت چرم مشکی و کلاهی پوشید؛
تفنگ رو پشت کمرش قرارداد و برگشت به پذیرایی..یه بار دیگه اطلاعاتو با خودش مرور کرد و دقیقا ساعت 2:30 از خونه خارج شد.
رفت توی پارکینگ و سوارماشینش شد و حرکت کرد سمت خونه کیم..جنی!
بعد گذشت نیم ساعت رسید به خونه..
ماشین رو جایی که به راحتی بتونه دختررو داخل کنه پارک کرد و پیاده شد، نیم نگاهی به خونه انداخت و وارد پارکینگ شد..
نگاهش به دختری که پشتش بهش بود و کمرباریک با موهای خرمایی‌رنگ داخل ماشینش خم شده بود افتاد،
اون..ازپشت واقعا جذاب بود!
قدم قدم رفت سمتش و اروم تفنگو از پشتش خارج کرد، کمر دخترو گرفت و چسبوند به خودشو تفنگو روی سرش قرار داد.
~چ..چیکارمیکنیییییی
اون یکی دستش رو روی دهن دختر قراردادو بعد چرخوندتش سمت خودش، با دیدن چهره معصوم و جذاب دختر..لحظه ای ماتش پرد
~و..ل..ولم کن..عو..عوضی
با صدای جنی به خودش اومدو وحشیانه کشیدش سمت ماشین، توی ماشین انداختتش و سوارشد..در هارو قفل کرد و حرکت کرد،
با صدای بم و ترسناکی لب زد..
-کیم جنی؟
~ازم چی میخوای عوضی؟
-هیچی فقط یه مدت توی خونم زندونی ای‌ نترس بعدش ازاد میشی
~یعنی چی؟ چی میگی تو کی هستی؟
-اونشو بعدا میفهمی لیدی
_______________________________
خوشحال میشم نظراتتونو بخونم.

𝐁𝐢𝐠 𝐒𝐞𝐜𝐫𝐞𝐭 ;Where stories live. Discover now