فاک

33 5 1
                                    

چشماشو مالوند و اروم باز کرد

: به به یه روز گوهه دیگهه

با هزار بدبختیو کمردرد از روی تشک بلند شد چیه فک کردین عین این پولدارا یا خارجیا از روی تخت نرمو مخملش اومد پایین نه داشم اینجا ایرانه ایراننن

لنگ لنگ کنان رفت سمت روشور تا صورت  به فاک رفتشو بشوره نگاهش خورد تو ایینه

: فاک چقد کیوتم مننن
دستشو کرد لای موهاشو لباشو دندون کشید(این یچیز عادیهه)

: فاک چقد کیوتم مننن دستشو کرد لای موهاشو لباشو دندون کشید(این یچیز عادیهه)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لونای شیطون ما (کیوته خررررر)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لونای شیطون ما (کیوته خررررر)

ی لحضه چشمم به ساعت افتادفاککککککک استاد منو میکنه چرا انقد  خوابیدممممم با سرعت نور خودمو تو کمدم پرتاب کردم لباس فرمم رو پوشیدم و مقنعم رو زدم کیفمو گرفتم یه پا داشتم چهار تا دیگ هم اضافش کردم هنوز دستم به در نخورده بود ک

+بازم تا لنگه ظهر خوابیدیییی پدسگگ
چن بار بت گفتم سرتو از اون کونت بکش بیرون تا بتونی بخوابی

: امم مامان بزرگ اینجا بچه نشسته ها

+بچه بیاد بره تو کونم
(نه عسیسانم همه  مادر بزرگا ک مهربونو قصه گو نیسن که)
محکم درو بستمو فرار کردم

بلخره بعد از قلم شدن پاهام به مدرسه رسیدم

سارا رو دیدم ک  مثل همیش داشت فقط میلومبوند

#هی دختر چرا انقد دیر اومدی بیا بریم امتحان بدیم

: مگه امتحان داشتم(یاد خودتون افتادین🙂)

#خوب منم نمیدونستم اما خانوم روشنی گفت این امتحان ورودیه یعنی قبول نشی باید بریم کارتون خواب شیم

با یاد اوری ک مامان بزرگ گفت اگ یبار دیگ امتحانو رد شدم دیگ رام نمیده ل اشکام تو چشمام جمع شد

: حالا چیتال کونَم

#واییی خوردنی انقد کیوت نباش من بهت کمک میکنم

: ملسی

با شیدن صدای زنگ سریع خودمونو رسوندیم کلاس

مثل همیشه خانوم روشنی سریع تر از همه بچها اومده بود تا دقمون بده با اون مقنعه ک جوری میزندش ک دماغش فقط معلومه کسی نیس بش بگ عاره ملت عاشق دماغ توان عسیسم

"خوبب بچه ها با یه بسم الاه برگ هارو بگیرین و شروع کنین

دستام میلرزیدن نگاهم ب سارا بود ک بهم کمک کنه
اروم صدا ش زدم
: سارراا سوالb
اما سارا با یه لبخند ملیح رو شو کرد اونور یه بار دیگ صداش کردم

: سارا
که یهو از سر جاش بلند شد

#خانم روشنی لونا داره تقلب میکنه
خانوم روشنی هم ک عاشق عذاب کشیدن من بود با نیش تا بنا گوش باز شده سمتم اومد

" خانم ارشاد شما اخراجین

: امم.. اما من چرا باید اخراج شم

"نمره شما همینجوریشم عافت داش اگر این امتحانو قبول میدی میتونسی ثبت نام شی پس بیرونننننن

اشکام بی وقفه میریختن خانم روشنی اومد دستمو بگیره ک فرار کردم دیگ برام هیچ چیز مهم نبود بدون توجه به صدا ها فقط میدوییدم به تنها چیزی ک فکر میکردم خلاصی از این زندگی بود با شنیدن صدای بوق ماشین پشت سرم تکون از عمد تکون نخوردم صدای بوق داشت بیشتر میشد برای یلحظه ترسیددم میخاستم.در برم ک با پرت شدنم و حس خیسی سرم چشمام سیاهی رفت

me and you ✨🌙Where stories live. Discover now