Strawberry Prince

30 1 0
                                    

کمرش به لطف الفای سر به هواش درد میکرد. چون کوکی یهو رات ش شروع شده بود و نتونست بود خودشو کنترل کنه.
از خستگی بی خوابی دیگه حوصله کلاس هاش رو نداشت سرش عجیب درد میکرد.
جونگکوک دیشب ناتش کرده بود و چند وقت بود که همش ناتش میکرد و بدحور استرس گرفته بود که نکنه یهو حامله شده بشه . به خانواده اش حتی بهترین دوستش نگفته بود که آلفای خودشو پیدا کرده و باهاش زندگی میکنه، فقط گفته بود با یه امگا هم خونه ای بود.
کوکی هنوز مارکش نکرده بود، چون جیمین اسرار داشت که رابطه شون پنهان بمونه و هنوز برای مارک آماده نبود. جیمین به پرنس زیبای دانشگاه معروف بود و همه شیفته ی چهره زیبایش، مهربونیش و طرز رفتارش بودن.
هر روز به تعداد درخواست های جیمین اضافه میشد حتی بعضی از امگاها هم بهش پیشنهاد میدادن. خسته و بی حال به به سمت کلاس بعدیش حرکت کرد، که یهو یکی دستشو گرفت و کشیدش سمت خودش و محکم بغلش کرد. جیمین که تو حال خودش بود با این کار ترسید ولی وقتی که بوی مورد علاقه شو حس کرد آروم شد و از بغل آلفای جذابش بیرون اومد.
_کوکی این چه کاریه وسط سالن. تو اصلا کی اومدی؟!.
کوکی سرشو نوازش کرد، بوسه ای کوچکی روی پیشونیش زد.
+اول سلام توت فرنگی کوچولو خودم . دوم اینکه باید بگم که از وقتی از کلاس قبلیت اومدی بیرون صدات زدم و افتادم دنبالت مثل اینکه منو اصلا ندیدی.
_واقعا میگی!! من متوجه ببخشید کوکی.
+هی پرنس، حالت خوبه رایحه ات خیلی...
جیمین سریع دستشو گذاشت روی دهنش تا بقیه حرفشو نگه. بقیه داشتن نگاهشون میکردن، جیمین خودشو از بغل کوک کشید بیرون آروم بهش گفت:
_نه، آلفا نه، حالم خوب نیست نمیدونم چم شده حس عجیبی دارم کوکی نکنه.
دستشو گذاشت روی دهنش و چشاش از اشک برق میزد. کوکی دستشو گرفت بردش یه جای خلوت.
+هی توت فرنگی کوچولو آروم باش. نترس بیبی حامله نیستی، با یه بار نات حالمه نمیشی.
_کوکی، حرف چرت میزنی. این چند وقته همش ناتم کردی و همین طور دیشب. درست نتونستم بخوابم و محض اطلاع امتحانو خراب کردن و از کمر درد و سردرد دارم میمیرم. و یه مشکلی هست نمیدونم چیه.
جیمین عصبی شده بود تند تند پشت هم حرف میزد و راه میرفت. کوکی سمتش رفت، دوتا دست هاشو گذاشت روی کمر باریک و ظریف امگاش به خودش چسبوند و لب هاشو آروم گذاشت روی لب های جیمین و شروع به مکیدن شون کرد.
خواست عمیق تر بوسش کنه که جیمین خودشو جدا کرد، نگاش کرد کوکی دوباره خواست بوسش کنه جیمین دستشو گذاشت روی دهن کوکی. جیمین سرخ شده بود و با حس کردن خیس شدن بین پاهاش لعنتی گفت.
_کوکی خواهش میکنم نه. من هنوز به کسی نگفتم که تو آلفای من هستی یا اصلا آلفا دارم. الان بدتر از همه اینکه  هیتم شروع شد.
کوکی هوا رو بو کرد بیخیال به حرف های جیمین دستشو از روی لبش برداشت و دوباره پرنس خوشگل شو بوس کرد و بیشتر خودشو بهش چسبودند 
کوکی از جیمین اجازه خواست که زبونشو وارد دهنش کنه. با بازشدن دهن جیمین سریع زبونشو وارد دهنش کرد و همه جای دهنش رو کشید و بعد زبون هاشون بودن که باهم مشغول  رقصیدن بودن .
بعد از هم جدا شدن جونگ کوک تو گوش جیمین آروم زمزمه‌ کرد :
_توت فرنگی من، دلم میخواد بیشتر بوست کنم و مال خودم بکنمت.
سمت گردن جیمین رفت و دندون هاشو فرو کرد توی گردن سفید و نرمش، جیمین با حس کردن دندون های نیش جونگ کوک توی گردنش ناله ای کرد و از حس اینکه رایحه خودش با جونگ کوک داشت مخلوط میشد حس ارامش و جدیدی گرفت. بین پاهاش بیشتر خیس شدن و چشاش خمار بودن ، پاهاش داشتن شل میشدن و بیشتر از این حرف ها میخواست.
جونگ کوک چند بار دندون هاشو از توی گردن جیمین خارج مرد و دوباره وارد گردنش کرد که رد دندون هاش تا چند روز بمونه و کسی نزدیک امگای زیباش نشه، دندون هاشو بیرون اورد که ناله ی اعتراض جیمین مواجه شد و روی مارکی که درست کرده بود بوسید مکش زد.
جیمین از بغل جونگ کوک بیرون اومد. جونگ کوک اطراف نگاه کرد با ندیدن کسی جیمین کول کرد برد سمت یکی از کلاس های خالی و روی یکی از صندلی ها گذاشت.
+هی بیبی، من میرم برات دارو بگیرم زود برمیگردم اوکی.
که یهو در کلاس باز شد هردوتاشون ترسیدن. جیمین با دیدن تهیونگ خیالش راحت شد و تهیونگ سریع به سمت جیمین رفت.
+هی چیمی، حالت خوبه؟! رفتی تو هیت پسر میدونی کل دانشگاه رو با رایحه ات پر کردی و بعضی از آلفا ها و بتا دیوونه شدن.... خدای من جیمی اون چیه روی گردنت. نکنه یکی از اون عوضی ها باهات تون کارو کرده میخوایی برم لهش کنم .
-هی بیبی تایگر من حواستو جمع کن.
تهیونگ به سمت بونگی چرخید که توی چهار دیواری در تکیه زده بود و با ارامش نگاه میکرد.
÷هی یونگ وی داری میگی اینجا که کسی....
تهیونگ با دیدن جونگ کوک خشکش زد و رو به جیمین کرد با شوق و ذوق بلندگفت :
÷ای توت فرنگی شیطونو عوضی پس آلفای خودتو پیدا کردی.
بلند شد رو به کوکی کرد.
÷سلام من کیم تهیونگ هستم بهترین دوست جیمین در جهان البته اگه خودش بدونه .
+ام... سلام منم جئون جونگکوک هستم.
و باهام دست دادن
÷خب حالا چند وقته که قرار میزارین؟!. کی مارکش کردی؟!. چقدر دوسش داری؟!. خانواده هاتون میدونن؟!. چند سالته؟!. کجا زندگی میکنی؟!. چی میخونی؟!.
تهیونگ با هیجان و تند تند هرچی سوال توی ذهنش بود میگفت.
جیمین که خسته شده بود از بی توجهی گفت :
_یااا کیم تهیونگ، چی کارش دادی ولش که من دارم اینجا تلف میشم.
÷آروم باش چیمی میرم برات الان قرص میارم تو کیفم دارم صبر کن یه لحظه.
÷هی یونگ میشه کیفمو بدی.
_چشم بیبی تایگر من.
یونگی جلو اومد و کیف تهیونگ داد دستش و نگاش با جونگکوک کره خورد. جونگ کوک به چشم های خودش باور نداشت که داره چی میبینه اینکه هیونگش، هیونگی که همیشه میگفت میخواد تنها باشه و جفت نمیخواد الان یکی رو داره و بیبی صداش میکنه. عصبانی شده بود و دلش می خواست که هیونگ شو با خاک یکسان کنه و ناخداگاه فرمون هاشو ازاد کرد که با داد تهیونگ به خودش اومد.
÷هی جی کی خودتو جمع کن مردک داری خفه مون میکنی احمق خان من دارم به بیمار میرسم خودتو نال کن هرموقع رفتی خونه جیمین به فاک بده. هی چیمی تو مطمعنی درست انتخاب کردی اخه این .....
_وایییی تهیونگ سرمو خوردی بچه بله درست انتخاب کردم حالا میشه اون قرص لعنتی رو بهم بدی تا بخورم.
÷چشم پرنس.
_و شما دوتا هم با چشم هاتون دارین همدیگر رو میخورین.
و بعدش جیمین مشغول درگیری تهیونگ بود تا قرص رو پیدا کنه که بهم صدای جونگ کوک بلند شد.
+من تو رو میکشم هیونگ، چرا بهم نگفته بودی که امگا داره عجب میزنم لهش میکنم.
_هی کوکی یهو چت شده؟! مگه شما دوتا همدیگرو میشناسین؟؟.
_آره خب، چه جوری بگم،امم... اون بهترین دوستمه و همین طور بردار ناتنی ام. 
÷وواااااات؟؟؟!!! اوه هردوتا بردار پنهانی امگا دارن، چقدر جالب
جونگکوک به سمت یونگی حمله ور شد .
+خب, خب, خب هیونگ چرا بهم نگفته بودی امگا داری، پس بگو چرا هر موقعه برات قرار جور میکردم فرار میکردی. آخه تو برادری؟!؟! .
با هر جمله ای که کامل میکرد یه مشت هم به بازوش میزد ، تهیونگ بی خبر از چیزی فقط داشت نگاه میکرد قرص همراه آب داد به جیمین کنارش نشسته بود میداد . یونگی توی یه حرکت جونگکوک پرت زمین کرد و یکی از پاش رو گذاشت روی شکمش
-خب جونگکوکی، دونسنگ عزیز من حالا نوبت منه که حرف بزنم. مگه من تاحالا بهت گفته بودم کسی رو میخوام که تو همش برام قرار جور میکردی ها بچه پرو ، توی عوضی هم رفتی با پرنس دانشگاه به هیچ کس چیزی نگفتی بعد درسته من بزرگ ترم ولی توهم باید بهم میگفتی که یکی رو پیدا کردی. یه روز اومدی گفتی میخوام برم خوابگاه. خرگوش شیطون نکنه خوابگاه همون خونه ی پرنس باهاش هم خونه ای شدی؟! تا لهت نکردم جواب بده ببینم بچه پرو.
_هی..... هیو.....نگ...... خفه......شدم...ترو... خدا.
جیمین و تهیونگ که محو بحث کردن دو بردار جذاب بودن و فقط با تعجب نگاشون میکردن و ذوق کرده بودن. جیمین نگران کوکی بود ولی تهیونگ کاملا بیخیال بود چون میدونست یونگی خیلی قوی تر از این حرف هاست.
یونگی پاش و برداشت کمک جونگکوک کرد بلند بشه و بعد از اینکه بلند شد هردوتاشون خندیدن و همدیگه رو بغل کردن.
یونگی رو به جیمین کرد و براش تعظیم کرد، خودشو معرفی کرد.
-سلام بر پرنس دانشگاه ، مین یونگی هستم بردار اون گاو و همین طور که خودتون میدونین آلفای کیم تهیونگ.
جیمین که حرف های یونگی خنده اش گرفته بود آروم گفت :
_سلام ، خوشبختم منم جیمین بهترین دوست تهیونگ.
+هی چرا همش به جیمین میگین پرنس بابا لعنتی ها منم مثلا به عنوان شاهزاده دانشگاه انتخاب شدم. چرا منو شاهزاده صدا نمیکنین.
یونگی رو کرد به جونگکوک .
یونگی بلافاصله که حرفش تموم شد شروع یه کتک زدن جونگکوک کرد و ادامه داد .
-احمق خر، مثلا اسم خودتو گذاشتی شاهزاده یا الفا، مگه من و بابا بهت یاد ندادیم که چه طور باید از امگای که تو هیت مراقبت کرد. بعد تو اینجا وایسادی مثل یه خرگوش خری منو نگاه میکنی. پاشو برو که امگات بهت نیاز داره تا لهت نکردم احمق خان خرگوشی.
+چشم هیونگ الان میریم مرسی.
جونگکوک سمت جیمین رفت و بوسش کرد.
+ببخشید توت فرنگی کوچولو حالا بیا بریم خونه تا ارومت کنم.
جیمین خندید سرشو تکون داد جونگکوک جیمین رو کول کرد بعد از خداحافظی رفتن. وسط سالن بودن که یونگی بلند داد زد :
-هی شاهزاده حواست باشه حامله اش نکنی ها.
The End.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Dec 29, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

 Strawberry PrinceWhere stories live. Discover now