+فک میکنی چقدر دیگه دووم میاری ؟
-اونقدی که از نفس نکشیدن تو مطمئن بشم !
————————————————————
یه قدم به عقب برداشت و با تعجب به اون پسر زل زد، اون داشت چیکار میکرد ؟ دقیقا قصد داشت به مردی که عالم و آدم ازش حساب میبرند چی بگه
باید به خودش مسلط میشد به جوهیون تا اینجا تنها زنده مونده بود از خودش محافظت کرده بود هیچ وقت احمق نبودن احمقانه تصمیم نگرفته بود دروغ گفتن آسون ترین کار این زندگی بود
نفس عمیقی کشید و فاصله شو بیشتر کرد همین کار باعث تو هم رفتن ابرو های بیگ باس شد تکیه شو از ماشین برداشت و تو یه چشم به هم زدن بازوی آیرین اسیر دستاش شد با قدرت دستشو فشار داد و از بین دندان های کلید شدش غرید
منو مسخره کردی نه ؟ احمق کوچولو فک کردی وقتمو از سره راه آوردم که خرج موش کثیف و بی ارزشی مثه تو بکنم ؟ فک کردم پیشنهاد خوبی برام داری با توجه به قیافه نسبتا خوبی که داری اما حالا ببینیم شاید بعد از این که به سگم سرویس دادی زبونت باز شد هان ؟
بعد بدونه این که نگاهش و از روی دختر روبه روش برداره خطاب به بادیگاردش با خشم بیشتری ادامه داد
ببین ارباب این از سگ کمتر کیه هر قیمتی داد بخرش
شایعه های زیادی در رابطه با چند قطبی بودن بیگ باس وجود داشت اما هیچکدوم به صورت تایید شده نبود و کسیم جرعت بازگو کردنشو نداشت
اما حالا آیرین مطمئن بود که اون پسر دیوونه س
-من یه آدم آزادم !
تقریبا مطمئن بود که با بلند ترین صدایی که از خودش سراغ داره صحبت کرده پس سریع لباشو جمع کرد
_________________
هم زمان « مقر فرماندهی
دختره ی احمق گند زد گند زددددد
مشتشو محکم به میز آهنی رو به روش کوبید
قربان آیرین شاید تازه کار باشه اما احمق نیست حتما نقشه ای داره
با چشمای برزخیش به اون دختر خیره شد با چند قدم بلند خودشو بهش رسوند و وقتی از حرص دندوناشو به هم میسابید غرید
من احمق چون خواهر تو ، یکی از بهترین معمورانم بود بهش اعتماد کردم اما هیچوقت پنج تا انگشت شبیه به هم نمیشن شما که ناتنی اید
قربان ٫ قربان اینجارو نگاه کنید
و همه سر ها به سمت مانیتور بزرگ دخمه برگشت تهیونگ با دهن کاملا باز و چشمای بسته در حالی که داشت سر آیرین و نوازش میکرد میخندید و در آخر چند ضربه کوتاه به سر آیرین زد چیزی رو به بادیگاردش گفت و خودش سوار ماشینش شد در حالی که بادیگارد دیگه ای در سمت مخالف ماشین و برای آیرین باز میکرد
بهتون گفته بودم قربان
سر جونهو سمت سولگی برگشت و با رفتن چشم قره (غره) کوتاهی بهش از کای پرسید
- هنوز صدا نداریم
و زیر لب غر زد « رسما تصویرمونم که پرید »
نه قربان تجهیزاتشون خیلی پیشرفته اس از وقتی بیگ باس وارد بار شد صدای آیرین کلا قطع شد
الان باید چیکار کنیم این همه از ما پول گرفتی تهش اینه دمو دستگاهت
جونهو نگاهی به پیرمرد رو اعصاب انداخت برای حفظ آرامشش نفس عمیقی کشید و کمی با دو انگشت چشمانش را فشار داد
تلفنشو در آورد و روی اسم آیرین کلیک کرد
سولگی با تعجب سمتش پرید
- چیکار م...
هیییییس ... اوه آیرین عزیزم
تو دیگه کدوم خری هستی ؟
صدای بی حوصله تهیونگ بود
جونهو با عصبانیت ظاهری نالید
نامزدش آیرین کجاست
تهیونگ تک خنده رو عصابی زد
نامزد سابقش ، البته بازم خودت میدونی همین الان بعد از این که ارضا شده بی حال و بی هوش تو بغلم افتاده وقتی برسیم خونه ی من هم قراره کلی خوش بگذرونیم البته من با زن آزاد اصلا کاری ندارم شوهرم داشته باشه که دیگه بد تر ولی خب الان آیرین نه آزاده نه شوهر دار
با صدای بلند به مزه پرونیش خندید و با همون تن صدا که ته مایه ی خنده توش هنوز مشهود بود گفت
- البته فردا صبح تاکید میکنم اگهههه اگه خیلی بهم حال نداده بود میتونی بیای ببریش ، البته که بنده خدا خیلی دستمالی شده
بعد با یه عصبانیت زیادی ادامه داد
کدوم سگی ممکنه با دستمالی من مشکلی داشته باشه
و بازم با صدای بلند خندید و تلفن و قطع کرد
جونهو لب زد
پرش فکری داره بنویس اینم
یکی دیگه از فرمانده ها گفت : رسما هرچی درمورده دیوونه بودنش گفتن درست بوده
سولگی با جیغ و گریه سمته جونهو رفت و داد زد
نامرد نامرد تو قول داد اتفاقی براش نمیوفته برای همین اونو جای خودم فرستادم برای همین اونو جای من فرستادی اون دوست داشت
هق هق به گریه کردن ادامه داد جونهو نچی گفت و سولگی و سمته آسانسور کشید به محظ بسته شدن در های آسانسور سولگی و به آغوش کشید و سعی کرد مثل همیشه سولگی و خر کنه و کاملا هم موفق بود الکی که نبود بلاخره اون استاد فن بیان بود !بعده مدت ها اگه کسی میخونه :))))
پارت اول و یه بار دیگه بخونین کاملا ادیت شده 🤍
YOU ARE READING
Lier
Fanfictionداستان عاشقانه ما طورى شروع شد كه خودمونم نفهميديم چجورى اون نفرت بزرگ تبديل به عشق شد :) خلاصه : بعد از جنگ جهانى چهارمو نابودى كامل انسان ها دوباره يه تمدن جديد شكل ميگره و حالا قرن ها زيادى گذشته ولى انسان هايى كه خودشونو قدرتمند تر ميدونستن سال...