~Person Of Interest~[L.S]

~part 1~

{وقتی تو اون شخصی رو پیدا میکنی که به دنیا وابستت میکنه به یه آدم متفاوت تبدیل میشی،یه آدم بهتر.

وقتی اون شخص ازت گرفته میشه،اونوقت به چی تبدیل میشی؟}

__________________

د.ا.ن:هری

توی خلوت ترین بخش مترو نشسته بودم،از وقتی که اون رفته تبدیل شدم به یه خیابون گرد واقعی.

از کسی که زیباترین چهره و چشم هارو داشت تبدیل شدم به کسی که چشم هاش پر از خشمه ،موهای مثل ابریشمش حالا مثل طنابه،کثیف و بلند.خوش پوش ترین مرد زندگیش بعد از رفتنش لباسای پاره ای رو میپوشه که معلوم نیست آخرین بار کی شسته شدن.

در واگن باز شد 4 تا پسر وارد واگن شدن.اولین پسر به محض وارد شدن به پسر سیاه پوستی که ایستاده بود و با دوستش صحبت میکرد تنه زد،پسر سیاه پوست برگشت و با عصبانیت بهش زل زد.

-چیه؟ها؟

پسر همراهش لباسشو بالا داد و تفنگش رو نشون داد

-اینو از کجا آوردی؟از توی لپ-لپ؟میخوای یه تفنگ واقعی ببینی؟

پسره سیاه پوست بازوی دوستش رو گرفت و موقع رد شدن از کناره پسره گفت بخشیدمت و رفتن.

+الان هر جوجه لاتی اسلحه حمل میکنه آنتون،واسه همینه که بابات نمیخواد با ماشین بریم خونه؟

-آروم باش،ما هفته دیگه یه محموله سنگین رو تحویل میگیریم.یه چندتا سفارش کوچیک گرفتم

نگاهش به من افتاد و گفت

-تازشم ،وقتی که با ماشین میریم با رفقای جدید آشنا نمیشیم،این یارو رو ببین

به سمتم اومد،بدون کوچکترین توجهی بهش به کف مترو زل زده بودم

دستشو به سمت شیشه ویسکیم برد و تا خواست برش داره مچ دستش رو محکم گرفتم.تو چشماش زل زده بودم و مچش رو فشار میدادم بعد از یه دقیقه بیخیالش شدم و مچش رو ول کردم.

-به اندازه کل جمع آوردی

بهش توجه ای نکردم و سرم پایین بود

-باید اشتراک گذاری رو یادت بدم؟

نفس عمیقی کشیدم،اومد و روبرو صورتم ایستاد و نگاهم میکرد.به سرعت دست پسری که همراهش بود و گرفتم و دور میله مترو حلقه کردم،پسر پشتیش اومد سمتم حمله ور بشه که با زانوم زدم به شکمش پرتشون کردم رو زمین نفر بعدی اومد و با آرنج زدم تو صورتش و پخش زمین شد.جلو رفتم و گلو آنتون رو گرفتم و بهش زل زدم صورتش قرمز شده بود ،ولش کردم و روی زمین انداختمش.