Wizard_Scenario

9 3 1
                                    

- دهنت رو ببند دیگه!

تهیونگ در حالی که کتاب معجون‌سازی به سرقت‌رفته از دفتر استادش رو ورق می‌زد، گفت. جونگ‌کوک با استرس نگاهی به اطراف کرد و گفت:

+ اگه لو بریم چی؟! ما رو پرت می‌کنن بیرون.

- هیچی نمی‌شه، بچه ننر!

جونگ‌کوک اخم‌هاش رو در هم کشید. تهیونگ سال‌بالایی بود و مهارت‌های جادوگری زیادی داشت؛ مخصوصاً در معجون‌سازی.
تنها اشتباه جونگ‌کوک در این اتفاق، این بود که در زمان اشتباه در مکان اشتباهی پیداش شده بود. وقتی تهیونگ داشت از دفتر پروفسور اسنیپ کتاب موردنیازش رو به عقیده‌ی خودش قرض می‌گرفت، جونگ‌کوک وارد دفتر شده و تهیونگ رو غافلگیر کرده بود.

- اگه تو بچه ننرِ فضولچه مزاحمم نمی‌شدی، من تا الآن کارم تموم شده بود و کتاب رو برگردونده بودم!

+سونبه اشتباه من چیه؟

تهیونگ با چوبش زیر پاتیل رو روشن کرد و گفت:

- اول، شما گریفیندوری‌ها به شدت لوس و مامانی تشریف دارین. دوم، فضولین و سوم، نق‌نقو و ضعیفین.
جونگ‌کوک خواست اعتراضی بکنه که تهیونگ دستش رو روی دهن جونگ‌کوک گذاشت، نیش‌خندی زد و گفت:

- اعتراض وارد نیست توله خرگوش، مجبوری بهم کمک کنی.

جونگ‌کوک با تردید سرش رو به نشونه‌ی تأیید و موافقت‌ تکون داد.

- خوبه؛ حالا مواد لازم رو پیدا کن و بده به من. پای وزغ، اشک چشم اژدها، موی گربه‌ی سیاه، ناخن مرغ صحرایی، چشم غورباقه و ...

تهیونگ به ترتیب موادی که از دست جونگ‌کوک می‌گرفت رو داخل پاتیل ریخت و با ذوق منتظر به‌جوش اومدنش شد. جونگ‌کوک با کنجکاوی و هیجان به کارهای سونبه‌ش نگاه می‌کرد. بعد از چند دقیقه معجون ‌به‌جوش اومد و رنگ قرمز درخشانی رو به نمایش گذاشت. تهیونگ لبخندی به شاهکارش زد و با ریختن معجون داخل دو لوله‌ی مخصوص، یکی رو به جونگ‌کوک داد و دیگری رو خودش سر کشید. طعم عجیب و مزخرفی داشت!
- حالا وقت مرحله‌ی آخره، مارکم کن!

جونگ‌کوک با چشم‌های درشت‌شده به تهیونگ نگاه کرد، اون‌ مارک جادوگرش رو می‌خواست؟!

تهیونگ که انگار فکرش رو خونده باشه، گفت:

- درسته، مارک جادوگرت رو می‌خوام؛ اما نگران نباش بعد از چند ساعت، پیوند بدون درد شکسته می‌شه.

+ چطوری؟!

تهیونگ با سر اشاره‌ای به معجون کرد. جونگ‌کوک تردید داشت و این تهیونگ رو کلافه می‌کرد؛ پس نیشخند خبیثانه‌ای زد و گفت:

- نکنه می‌ترسی؟ می‌دونستم شما گریفیندوری‌ها یه مشت ترسوی بزدلین!
تهیونگ روی نقطه‌ی درستی دست گذاشته بود و این رو زمانی فهمید که جونگ‌کوک، ناگهانی بهش نزدیک شد و با زمزمه کردن"سعی می‌کنم درد نداشته باشه" لبش رو روی گردن خوش‌تراش تهیونگ گذاشت. با درخشش هاله‌ی طلایی رنگی که مخصوص جادوگر جونگ‌کوک بود، تهیونگ لبش رو از درد زیادی که هم به خاطر مقاوت جادوگر غالب خودش و هم به خاطر قدرت مارک جونگ‌کوک بود، گزید.

زمانی که مارک تکمیل شد، جونگ‌کوک مک آرومی به گردن سفید سونبه‌ش زد و با خجالت عقب کشید. چشم‌های تهیونگ از شدت درد و تعجب گشاد شده بودن. با نفس‌نفس رو به جونگ‌کوک گفت:

- پسره‌ی لعنتی... خیلی‌...خیلی قوی‌ای! رنگت طلاییه و مال من سبزه که فکر کنم بدونی این یعنی چی.

جونگ‌کوک مضطرب با دست راستش موهاش رو به هم ریخت و معصومانه گفت:

+ خیلی درد داشت؟ باور کن از تمام قدرتم استفاده نکردم. می‌خواستم...

اما ادامه‌ی حرفش با کوبیده شدن لب‌های تهیونگ روی لبش قطع شد. جونگ‌کوک خشکش زده بود؛ اما تهیونگ با چشم‌های سبزی که رگه‌های طلایی پیدا کرده بودن، لبش رو می‌مکید و گاز می‌گرفت. تهیونگ بعد از چندثانیه عقب کشید و لب‌هاشون با صدای شهوت‌انگیزی از هم جدا شد. تهیونگ پیشونی‌ش رو به جونگ‌کوک تکیه داد و گفت:

- می‌دونی؟ اون فقط یه معجون ساده نبود، بهش می‌گن معجون عشق.

نفس جونگ‌کوک از شدت شوک بند اومد. اون چی‌کار کرده بود؟ سونبه‌ش گولش زده بود؟

تهیونگ بوسه‌ی دیگه‌ای به لب جونگ‌کوک زد و گفت:

- بالأخره به دستت آوردم، جادوگر کوچولو!

Wizardحيث تعيش القصص. اكتشف الآن