ای زیبای من؛ این دنیا مانند یک کهکشانی میماند و ادم ها مانند سیارات، تو مثل زمین هستی؛ چرا که فقط پیش تو میتوانم زنده بمانم، موهای صافت سبزه زار های روی زمین است زیرا پوششی برای زیباییت است، لبخندان تو اکسیژن در زمین است زیرا زمانی که میخندی نفس کشیدن را به یاد می اورم، حرف های تو اب جاری بر زمین است زیرا زمانی که سخن میگویی حس سر زندگی و خوشبختی بر من جاری میشود، و چشمان تو خورشید است زیرا در نگاهت نور و درخششی وجود دارد که تمامی نور ها در برابر ان هیچ است.
زندگی من قبل از تو در تاریکی مطلق فرو رفته بود، انقدر دنبالت گشتم تا تو را ملاقات کردم، ازت پرسیدم: چطور اینقدر روشنی؟ چطور باعث شدی تا هیچ تاریکی در من ایجاد نشود ؟ و حتی سایه من و تو در قلبم ایجاد نشود؟جوابت یک خنده ی دلنشینی بود که مرا مست و دیووانه ساخت.
با بیتابی در آن دو گوی زیبا می نگرم، گوی هایی که به زیبایی خورشیدست و به همان مقدار نورانی
این دو خورشید میدرخشند و باعث میشود ماه های من جان بگیرند و نمایان شوم، اگر روزی بر من نتابی تاریک می شوم و هیچگاه پدیدار نخواهم شد.
ای زیبای من تو انقدر دلنشینی که زبانم در توصیفت قاصرست، زمانی که سخن میگویی به تو خیره میشوم و به الات موسیقی که می گویی گوش میدهم، انقدر با ظرافت مینوازی که جان و روحم را با خود میبری و من هم به این موضوع هیچ اعتراضی ندارم؛ ای زیبای من .شاید عاشق شدن برایمان ممنوع باشد، اما این را بدان تا ابد در قلب من جای داری؛ بهت قول میدهم در زندگی بعدی تو را بار دیگر ملاقات کنم و در ان زمان تو را بدون هیچ محدودیتی دوست داشته باشم، مریکای عزیز.
[Arin]
YOU ARE READING
I will find you one day!
Short Storyدوست نداشتنت غیر ممکن است، نمیتوانم به ان روزی فکر کنم که به تو ابراز علاقه نکنم؛ قطعا ان روز روز مرگ من خواهد بود. نویسنده: آرین(naeizruikno) توضیح:این داستان درمورد پسری هست که در خانواده ی ضعیفی چشم به دنیا گشود و عاشق دختری از خانواده ی سلطنتی ب...