Mənim dərmanım

34 3 2
                                    

سمت گوشی خم شد و با زدن دکمه‌ای، لایو رو قطع کرد.
کش و قوسی به بدن کوفته‌ش داد و روی مبل ولو شد:
+هیونگ، برو دوش بگیر. منم باید برم داداشم منتظرمه.
و به دنبال حرفش، بلند شد و به سمت خروجی رفت.
قبل اینکه از دسترس یونگی خارج بشه، یونگی مچ دستش رو گرفت و پسر رو، روی پاش نشوند.
دست‌هاش رو دور کمرش حلقه کرد و سرش رو، روی شونه‌ش گذاشت:
-نمی‌خوام بری.
جیمین آروم خندید و دست‌هاش رو، تو موهای یونگی برد و کمی مرتبشون کرد:
+می‌دونی که داداشم اینجا غریبه، بدون من جایی نمی‌تونه بره هیونگ
یونگی کلافه سرش رو به چپ و راست تکون داد:
-منم غریبم خب، چند روزه اومدی و تازه امشب بهم سر زدی.
+هیونگ!
یونگی یک دستش رو آزاد کرد و با برداشتن گوشیش، شماره‌ای رو گرفت:
-برادر جیمین رو به اتاقش ببرید، جیمین کمی حال نداره و درد عضله‌ش شروع شده. باید مواظبش باشم.
جیمین با چشم‌ها و دهانی که از تعجب باز مونده بود، خیره به مرد رو به روش بود و بعد قطع کردن تماسش، ضربه‌ای به بازوش زد:
+من درد عضله‌هام شروع شده؟
یونگی خنده‌ی لثه‌ایش رو به دوست پسرش هدیه داد و با قفل کردن دستش به زیر باسن پسر، بلند شد و همون‌طور که سمت حموم قدم برمی‌داشت:
-من دلم برات تنگ شده.
در حموم رو باز کرد و وارد حموم شد، جیمین که دست کمی از یونگی نداشت.
صورت یونگی رو قاب گرفت و لب‌های تشنه‌ش رو به لب‌های منتظر یونگی دوخت.
یونگی که منتظر همین تاییدیه بود، لب بالایی پسر رو به بازی گرفت و جیمین رو، روی روشویی داخل حموم گذاشت.
بین پاهاش جا گرفت و و همونطور که لب‌های گوشتی جیمین رو می‌بوسید، دستش رو به کمر شلوار جیمین زد و بعد باز کردن دکمه و زیپ مزخرفش، دستش رو وارد باکسرش کرد و با لمس کردن عضو سخت شده‌ی جیمین"فاک"ی از بین لب‌هاش آزاد شد.
یونگی بوسه‌ی پرسروصداشون رو شکوند و پوزخندی زد:
-یکی می‌خواست بره پیش برادرش.
جیمین که از لمس‌های یونگی  بی قرار شده بود، با لحن ملتمسی لب زد:
+تمومش کن.
پسر عصبی از دست شلوارهاشون راحت شد و دومرتبه جیمین رو به آغوش کشید و به سمت دوش رفت.
با چسبوندن جیمین به دیواره خنک حموم، دستش رو به دوش رسوند و بازش کرد، با برخورد آب خنک به بالاتنه‌ی پوشیدشون، هردو هیسی کشیدن و یونگی لب‌هاش رو جدا کرد و شروع به  گذاشتن کیس مارک‌هاش روی گردنش کرد.
جیمین چنگی به موهای خیس و هایلایت شده‌اش زد :
+درش بیار.
یونگی به آرومی از گردن پنبه‌ای و بوسیدنی جیمین دل کند و به چشم‌هاش خیره شد:
-چی رو؟
جیمین چنگی به هودی که تن یونگی بود زد و:
+این لعنتی رو درش بیار، می‌خوام رد انگشت‌هام رو پوست سفیدت بمونه.
یونگی به آرومی پسر رو، روی زمین گذاشت و دستش رو به پایین هودیش زد و با یک حرکت از بدنش خارج کرد.
جیمین هم به تبعیت یونگی، پیراهن سفیدش رو از تنش بیرون کشید و گوشه‌ای انداخت و روی زانوهاش خم شد.
یونگی با دیدن این صحنه، زبونش رو توی دهانش چرخوند و برای حس کردن حفره‌ی داغ دهانش، لحظه شماری می‌کرد.
جیمین با حلقه کردن دستش به دور عضو یونگی، زبونش رو به طول عضوش کشید و با نوک زبونش لبه‌ی کلاهک عضو یونگی رو به بازی گرفت تا بی قرارترش کنه.
یونگی چنگی تو موهای جیمین زد:
-مواظب دندونات باش.
و بدون وقت برای تحلیل کردن جمله‌ش، عضوش رو تا ته حلق جیمین فرو کرد که باعث عوق زدنش شد و بی توجه بهش ضربه هاش رو شروع کرد.
جیمین اما فقط دهانش رو باز نگه داشته بود تا از برخورد عضو یونگی به دندونش، جلوگیری کنه.
یونگی که خبر از بی جنبگی عضوش داشت، عضوش رو خارج کرد و جیمین رو از روی زمین بلند کرد.
بعد بوسه‌ی نسبتاً طولانی که به لبهاش زد، پسر رو برگردوند و به دیوار حموم چسبوندش.
جلوش زانو زد و بعد از ضربه‌ی محکمی که به باسن جیمین زد، لپ باسنش رو باز کرد و زبونش رو به اون سوراخ نبض دار کشید.
مک‌های خیس می‌زد و زبونش رو، روش می‌کشید و جیمین بی قرار تر از همیشه، ناله‌هاش رو آزاد کرده بود:
+آح... هیونگ... بسه، بسه تمومش کن.
یونگی با شنیدن این جمله، زبونش رو وارد سوراخ صورتی پسر کرد و دورانی چرخوند که باعث شنیدن ناله‌ی غلیظ جیمین شد.
بعد چند دقیقه و دیدن لرزش‌های پای جیمین که نشون می‌داد فاصله‌ای تا کام شدنش نداره، زبونش رو خارج کرد.
بلند شد و پشت پسر ایستاد و با صدای بمش که به خاطر نیاز شدیدش دو رگه شده بود، کنار گوش پسر لب زد:
-آماده‌ای؟
جیمین که جونی تو بدنش نمونده بود، فقط سرش رو به معنی "آره" تکون داد.
یونگی کلافه گازی از گردن گوشتی و خامه‌ای جیمین گرفت که باعث شنیدن "آخ" دردناک جیمین بود:
-نشنیدم؟
+به آگوست دی خشن درونت بگو اگه الان نکنه توم، خودم می‌کنمش توم.
یونگی با رضایت خندید و بعد برداشت لوب از کشوی زیر روشویی، پیش جیمین برگشت و بعد آغشته کردن عضوش و سوراخ جیمین به اون لوب، آروم و نرم کلاهکش رو وارد کرد و جیمین که به خوبی از عادت دوست پسرش آگاه بود، با ترس لب زد:
+یونگی، یهو واردش نکن‍...
ولی قبل تموم شدن جمله‌ش، یونگی کل حجمش رو واردش کرده بود و حالا جیمین فقط چند ثانیه وقت داشت تا بهش عادت کنه، جیمین همون‌طور که از درد نفس‌هاش به شماره افتاده بود، لب زد:
+یونگ.
و امان از دست این نوع صداکردن‌های جیمین، که یونگی رو از خشن ترین آدم دنیا به یه گربه لوس تبدیل می‌کرد.
یونگی به آرومی سرشونه‌ی جیمین رو بوسید و:
-هروقت آماده بودی، شروعش می‌کنم.
و اجازه داد تا جیمین به راحتی بهش عادت کنه.
طولی نکشید که جیمین بدون حرف زدن، شروع به تکون دادن باسنش کرد و یونگی با دیدن این لحظه، لب پایینیش رو گازی گرفت و همون‌طور خیره به امواجی که به خاطر ضربه‌های جیمین، روی باسنش به وجود می‌اومد، بود.
دست‌هاش رو به دور کمر جیمین زد و حرکاتش رو با حرکات جیمین یکی کرد و کنار گوشش لب زد:
-جری کوچولوی هورنی من.
جیمین ناله‌ی غلیظی کرد و دست‌هاش رو، روی دیوار مشت کرد.
یونگی یه دستش رو، روی دست مشت شده‌ی جیمین قفل کرد و نرمی گوش پسر رو به دهن کشید:
-فاک... اینکه همه آرزوت رو دارن... آح... ولی تو مال منی، خیلی لذت بخشه.
جیمین همیشه عاشق تعریفات یونگی حین سکس بود، لبخندی زد و با کج کردن سرش، بوسه‌ای رو شروع کرد.
یونگی ضرباتش رو سریع تر کرد و همزمان با دو دستش، با نیپل‌های جیمین بازی می‌کرد.
با ضربه‌ی عمیقی که به پروستات پسر زد، پاهای پسر لرزی کرد و نالید:
+فاک یونگ... من... آه... درست همونجا لعنتی، دارم میاااااام.
با دادی که زد، به شدت کام شد و با سست شدن پاهاش، زانوهاش خم شد.
یونگی دستش رو به زیر زانوهای پسر زد و کاملا توی بغلش بلندش کرد و ضربات سریعش رو از سر گرفت:
-فقط چند دقیقه دیگه، الان میام.
جیمین که فاصله‌ای تا بیهوشی نداشت، سرش رو، روی شونه‌ی یونگی گذاشت و به صدای ضربات یونگی که توی حموم چندبرابر شده بود، گوش می‌داد.
یونگی که فاصله‌ای تا کام شدنش نداشت، گازی از سرشونه‌ی جیمین گرفت و با ضربه‌ی عمیقی، به شدت توی سوراخ گرم و متورم جیمین کام شد و ناله‌های مردونه‌ش رو کنار گوش جیمین آزاد کرد.
***
بعد نیم ساعت و کاملا تمیز شدن، هردو روی تخت دراز کشیده بودن و جیمین خسته تر از همیشه، سرش رو روی بازوی یونگی گذاشته بود و چشم‌هاش رو بسته بود.
یونگی بی طاقت بوسه‌ی ریزی از لب‌هاش گرفت و کنار گوشش لب زد:
-شبت بخیر آمیگدالای من.

Du hast das Ende der veröffentlichten Teile erreicht.

⏰ Letzte Aktualisierung: May 01, 2023 ⏰

Füge diese Geschichte zu deiner Bibliothek hinzu, um über neue Kapitel informiert zu werden!

Mənim dərmanımWo Geschichten leben. Entdecke jetzt