chapter 1

32 8 12
                                    

کوروش و ایمان پشت میز همیشگی نشستن با لوکیشن همیشگی

- نمکیه ؟ -

میا دوربین و روشن کرد و به کوروش علامت داد که میتونه شروع کنه.
"خب بچه ها ما با یه ویدیو دیگه برگشتم آیا میشه خاک خورد؟ چه مزه ایه؟"

صدای خنده های ریز میا از پشت دوربین میومد
ایمان که دیگه چیزی نمونده بود که تو این دنیا امتحان نکرده باشه با سر تایید کرد و گفت: "بریم ببینیم"

میا رفت و کمی بعد با ظرف های خاک برگشت و دوباره پشت دوربین رفت "آیتم امروز همینطور که میبینید اینه. خاک چه طعمیه؟ ما اینجا چند تا غذا رو آماده کردیم که با خاک ترکیب شده و با بچه ها خودمون تو خونه زحمتشو کشیدیم؛ کیک با طعم خاک، خورشت با طعم خاک، املت با خاک."

کوروش با صورتی که پشیمونیشو داد میزد دستاشو بهم مالید و تضاهر کرد که حالش خوبه"به به معلومه خوشمزست"

ایمان ظرف و املت با خاک و کشید جلوشو یک تیکه نون بربری برداشت و توشو پره املت کرد و سمت کوروش برگشت "بابا اینم نعمت خداست دیگه ناز نکن بخور، فکر کن یه روزه گرمه تابستونیه و داری از گشنگی هلاک میشی بازم نمیخوریش؟"

کوروش تند تند سرشو به دو طرف تکون داد "نخیر عمرا بخورم"

ایمان به کوروش اهمیت نداد و یه گاز مشتی از ساندویچ املتِ خاکیش زد.
همینطور که داشت میخورد چهره متفکری به خودش گرفت انکار که داشت رو مزش تمرکز میکرد "هممم بد نیست، در حد رفع گرسنگی خوبه مزه نمک میده خاکشم زیاد دونه هاش بزرگ نیست"

بعد برگشت سمت کوروش و همینطور که یک گاز دیگه به ساندویچش میزد با دهن پر گفت "کوروش تو هم بیا بخور خوبه اگه املتشو نمیخوری کیکشو بخور"

کوروش با دهن کجی ادای ایمان و در اورد "کورویش تی هیم بیی بیخیرش خیبه ایگی ایملیتشی نیمیخیویری کیکیشیو بیخیور🦖"

میا رسما از خنده زیاد از چشماش اشک میریخت ولی کوروش با حرص ادامه داد "عمراااااااا بخورمششش هرچی بزاری جلوم میخورم غیر خاک!! اه اه چندش"

میا که ازخنده پاره شده بود و آبشار نیاگارا از چشماش جاری بود به زحمت خندشو خورد "شما که همه موجودات زنده و غیر زنده رو سیاره زمین و خوردید خاک که چیزی نیست براتون"

کوروش با لج سری به طرفین تکون داد "نخیر خیلی چیزا هست که امتحان نکردیم! مثلا میا خودت بگو؟ تو تابحال دیدی منو ایمان گوشت دایناسور یا اژدها بخوریم؟ یا حتی تک شاخ؟"

ایمان حالت فکر به صورتش گرفت انگار که داره روی چگونه به وجود اومدن هستی و خدا و خلقت فکر میکرد "خب گوشتشون پیدا نمیشه کوروش، وگرنه قطعا میخوردیم"

میا دل به شوخیشون داد و گفت "یعنی اگه پیدا بشه میخورید؟"

ایمان سری تکون داد و تایید کرد "آره حتی ویدیوشم آپلود میکنیم." کوروش دنباله حرف ایمان گفت "حالا از کجا گوشتشو پیدا کنیم؟"

Unicorn | koumanWhere stories live. Discover now