کوروش نیسان آبی پرنده رو آروم کنار درختا پارک کرد و دستش و برد سمت ضبط و خاموشش کرد
ایمان در حال همراهی کردن با آهنگ کامران و هومن بود"نمره ی بیست کلاسو نمیخوام بهترین هوش و حواسو نمیخ- عه کوروش چرا قطع کردی؟"کوروش ماشین و خاموش کرد "رسیدیم"
ایمان سرشو بلند کرد و به از پشت شیشه ماشین بیرون و نگاه کرد "چه زود رسیدیم!"
روی پای ایمان ظرف پر آشغال تخمه و میوه و چیپس بود، اونا رو گذاشت کنار و برگشت سمت کوروش.
"خب حالا که رسیدیم برنامه چیه؟"کوروش شونه ای بالا انداخت "هیچی دیگه، میریم تو جنگل و میگردیم تا تک شاخ پیدا کنیم"
کوروش و ایمان از ماشین پیاده شدن و رفتن پشت نیسان آبی پرنده تا چمدونا و وسایلاشونو بردارن، چمدونا بخاطر حجم باری که توشون بود سنگین بودن.
کوروش درحالی که از سنگینی چمدونا به نفس نفس افتاده بود چوب دستیشو در اورد و با ورد مخصوص نیسان آبی پرنده رو نامرئی کرد تا کسی نتونه ببینش.
بعدم روی تنه یک درخت با اسپری رنگی که تو چمدونش بود علامت ضبدر زد تا بتونه بعدا ماشین و پیدا کنه.بعد تموم شدن کارش نفس عمیقی کشید و هوای تازه رو وارد ریه هاش کرد "به به چه هوایی اینه بهشت میمونه کاش میاهم اینجا بود و از این هوا لذت میبرد"
ایمان با نگاه و پوزخند شیطانی به کوروش نگاه کرد "مگه خلوت دو نفره بده؟" بعد چمدونشو کشید و جلوتر از کوروش به سمت جنگل رفت و بین درختا گم شد.
کوروش با خودش فکر کرد که منظوره ایمان چیه ولی هرچی فکر کرد به نتیجه ای نرسید و برای اینکه از ایمان عقب نیوفته و گمش نکنه چمدونشو برداشت و با قدمای تند رفت سمت جایی که ایمان چند دقیقه پیش رفته بود.
جنگل خالی از سکنه بود انگار که همه موجودات زنده اونجا با فهمیدن اینکه ایمان داره میاد جونشونو برداشته بودن و فرار کرده بودن! فقط صدای آبشار شنیده میشد حتی حشراتم غیب شده بودن، تا چشم کار میکرد درخت بود و منطقه بوی خاک بارون خورده میداد و زمین خیس بود.
کوروش وقتی راه میرفت میتونست صدای خش خش برگای زیر پاش و نفس های تند شدش رو بشنوهه.
کوروش بلاخره به ایمان رسید و از پشت قامتشو دید در حالی که چمدونشو دنبالش میکشید، هدفون تو گوشش بود، چیپس سرکه ای میخورد و با آهنگ همخونی میکرد!
کوروش با چند قدم خودشو رسوند به ایمان و چون میدونست ایمان نمیشنوه از پشت به حالت ترسوندن به ایمان حمله کرد و هولش داد.
ایمان چیپس تو گلوش گیر کرد و هول کرده تلو خورد و کم مونده بود بیوفته ولی از یقه کوروش گرفت، چشمای کوروش اندازه توپ بسکتبال گرد شد و هر دو با هم افتادن...
Titanic is played-
every night in my dreams
I see you
YOU ARE READING
Unicorn | kouman
Fantasy"آیا تک شاخ واقعا وجود داره؟ گوشتش چه طعمیه؟" این تیتر ویدیو جدید کومان بود!🦄🌈 اون دوتا یه روز گرم تابستونی وقتی داشتن ویدیوئه "خاک چه طعمیه؟" رو ظبط میکردن که ناگهان بحثشون به گوشت تک شاخ رسید...🌌 کومان برای پیدا کردن تک شاخ با نیسان آبی پرنده ش...