Chapter I

202 32 34
                                    

چهیونگ تا الان با سه خواهر/ بردار ناتنی زندگی کرده بود اما هیچ کدومشون به اندازه جنی کیم آزار دهنده نبودند. شاید چون هیچ کدومشون اصرار نداشتند ساعت شیش هر چهارشنبه صبح سکس داشته باشند. این دختر درست به همون اندازه که رو مخ چهیونگ بود، رفتاراش هم عجیب بودند. جنی از بیدار شدن برای رفتن به مدرسه نفرت داشت. وقتی که توی کلاساش حاضر می‌شد خواب آلود بنظر می‌رسید. و موقعی که چهیونگ از ورزش صبح گاهیش بر می گشت با چشمای تیز شده به چهیونگ زل می زد و زیر لب آروم بهش متلک مینداخت. با این حال مشکلی با انجام دادن چنین فعالیت فیزیکی که نیاز به کار کشیدن زیاد از ماهیچه های بدنش داشتو نداشت. چهارشنبه ها ساعت شیش صبح چهیونگ رو ده دقیقه زود تر از زمانی که لازم بود بیدار می کرد. جنی خوش شانس بود که رزی ترم تحصیلیش تازه شروع شده بود و قرار نبود به این زودیا امتحانی در کار باشه. چون اگه موقع امتحانات چهیونگ رو اینجوری از خواب بیدار می‌کردند جنی و کسی که باهاش بود خونشون به پای گردن خودشون بود. رزی سال آخرش بود و نمی‌تونست ریسک کنه بهش گند زده بشه. خواهر مزاحمش نمی‌تونست مانعی برای رسیدن به هدفش باشه.

در ضمن اگه شانس می آورد پدرش قبل از اینکه تصمیم بگیره با میس کیم ازدواج کنه ازش خسته میشد و میس کیم همراه دخترش با همون کارتون هایی که موقع اسباب کشی زیر بغلشون داشتند از همون دری که اومده بودند بر می گشتند. در عرض شیش ماه میس کیم قرار بود به میس پارک تغییر کنه. البته توی این شیش ماه خیلی چیز ها ممکن بود تغییر کنه. و چهیونگ با شناختی که از پدرش داشت می دونست این اتفاق قرار نبود بیفته. اره احتمالش کم بود.
پدرش معمولا بعد از آشنایی های اولیه کم کم آتیش رابطش افول می کرد و این تا به حال سه بار اتفاق افتاده بود و چهیونگ یجورایی به روتین پدرش عادت کرده بود. اگه جای میس کیم بود حواسش بود تا نفر چهارمی نباشه. اما این موضوع غیرقابل اجتناب بود.

فرق این بار با دفعه های قبل این بود که جنی تعادل زندگی چهیونگ رو بهم زده بود. از همین الان گند زده بود به زندگی عادی چهیونگ. چهار هفته زندگی که البته بهتره گفت - تحمل کردن - این دختر باعث شده بود چهیونگ به این نتیجه برسه زندگی کردن با خواهر ناتنی قبلیش ریوجین رو ترجیح می داد. با اینکه حتی یک بار پای ریوجین به بیمارستان کشیده شده بود حداقل چهیونگ
نمی‌دونست وقتی ریوجین به ارگاسم می‌رسید چه صدایی از خودش بیرون میداد. با اینکه فکر کردن بهش آزارش میداد اما چهیونگ شک داشت ریوجین وقتی می‌اومد صداش به خوبی جنی باشه.

با زدن این فکر به سرش باعث شد بخودش بلرزه، مطمعن نبود کدومشون بهتر بود و نمی‌خواست زیاد فکرشو با این موضوع درگیر کنه پس سریع فکرشو از سرش تکوند.

چهیونگ از روی تختش پا شد و با شنیدن صدای جنی که با بیرون دادن ناله ی دیگه ای به فاک بویش نشون داد که چقدر کارش خوب بود چندشش شد. باید اعتراف می‌کرد که صدای جنی وقتی که می‌اومد واقعا جذاب بود. البته ترجیح میداد با اون کلمه صدای ناله های خواهر ناتنیشو توصیف نکنه. صدایی که جنی میداد شبیه جیغ نبودند و شبیه رزی ( که البته به زور شانس تجربه این لذت روی تخت نصیبش میشد) از روی خجالت آروم ناله سر نمیداد. صدای ناله هاش بلند و اغواگر بود.
و این دومین فکری بود که رزی خودشو مجبور می کرد تا از سرش بیرون کنه.

BAD HABITS ; CHAENNIEWhere stories live. Discover now