Part 7

230 60 45
                                    



با خستگی خودش رو روی کاناپه کنار جین غرق فکر پرت کرد که با این کارش جین تکون شدیدی خورد و از اعماق افکارش به بیرون کشیده شد، ولی به سمت یونگی بر نگشت، این کارش به مزاج یونگی خوش نیومد و برای جلب توجه جین شروع به حرف زدن کرد.

-جین! تو یه بازیگری و صدای شلیک گلوله باید برات عادی باشه، نه طوری که مثل الان خشکت بزنه و دو ساعت به یک نقطه زل بزنی تا وقتی کسی بیاد و تو رو از شر این افکار نجات بده... به خودت بیا.

توجه جین جلب شده و به سمت یونگی بر گشت و با حالتی ما بین ناراحتی و خشم کم، غرید.

+خودتم خوب میدونی که تمام نقش‌هایی که کارگردان‌ها بهم میدن همش عاشقانه و ابکیه، تا حالا دیدی نقشی که خشن باشه یا منفی باشه بهم پیشنهاد بشه؟ من حتی همچین سناریویی دست نگرفتم تا برام تجربه بشه... تا صدای شلیک هم برام عادی بشه، هر پیشنهادی باشه باید حتما اونطرفش یک دختر باشه که چه من اول عاشقش بشم چه اون. خسته شدم از این همه یکنواختی توی شغلم، خسته کننده نیست؟؟

با تموم شدم شکایت‌هاش نفسی از نا آرومی درونش بیرون داده و سرش رو به پشتی کاناپه تکیه داد و به سقف زل زد تا یونگی نصیحت‌هاشو شروع کنه.

به نیمرخ پریشانش نگاهی شیفته انداخت و با لبخندی نرم به آرومی شروع به خالی کردن حرف‌های نوک زبونش کرد.

-خودت بهتر از من میدونی تو برای نفش منفی مناسب نیستی.

با این حرفش سر جین به سرعت به سمتش برگشت و با چشم‌هایی خسته منتظر ادامه حرف‌هاش شد...

-چون، تو چهره‌ی آروم و دلنشینی داری... میدونی، قلبتو میشه از چهره‌ات خوند اونقدر که قلبت مهربونه چشم‌هات و چهرت و حتی لبخندت هم مهربونه‌، وایستا ببینم تو اصلا بلدی پوزخند بزنی؟ نه و این پوزخند کلید اصلی برای گرفتن نفش منفیه، پس نباید از این یکنواختی رنج ببری، چون خودت در اصل اینجوری هستی!
و با یک لحن شوخ ادامه داد.

-اصلا کی نقش قاتل بهت میده در حالی که حتی اخم کردنت هم یک حالت بخشش داره؟ با اون دندون های خرگوشی مانندت کسی تو رو توی نقش قاتل حساب نمی‌کنه، بیشتر می‌گن یک خرگوش اومده نقش آفرینی کنه تا یک قاتل...

و با خنده‌ای که به زور کنترل میکرد برای فرار از جین چشم‌هاشو بی‌قرار در سراسر اتاق چرخوند تا با جین ارتباط چشمی نداشته باشه.

یونگی در حالی که از نگاه کردن به چهره جیم فرار می‌کرد، مشتی محکم به گونه‌اش بر خورد کرد و ضربه‌اش اونقدر محکم بود که اونو از روی کاناپه پرت کرد.

با راحت شدن خیالش از عوض شدن حال جین، همونطور که پخش زمین شده بود روی اون سطح سرد و خشک دراز کشید و لبخندی نرم زد، اگه حال پسرکش با زدن مشت خوب میشد حاضر بود هر ساعت از دست‌های لطیف و زیباش مشت بخوره.

MY EVERYTHINGWhere stories live. Discover now