New Moon 2

191 42 359
                                    


سوهو عاشق آرامش شب بود.
لحظه هایی که فقط با صدای نفس های آیرین پر میشدن و میتونست بی بهونه دقیقه ها از کمترین فاصله به صورت بی نقص اون خیره بشه.

حالا هم مثل تمام شب هایی که کنار آیرین سپری کرده بود، دست راستش رو تکیه گاه سرش کرده بود و همینطور که با سر انگشت های دست چپش تارهای موی نرم اون دختر رو از روی صورتش کنار میزد، با صدای کاملا آرومی زمزمه کرد

_ این عادلانه نیست که انقدر آروم خوابیدی؛ اونم وقتی من کنارت انقدر بی تاب میشم.

نفس عمیقی کشید تا وجودش رو از عطر اون پر کنه، حس آرامش و در عین حال دیوونه کننده ای که بهش دست داد لبخندی رو لب های باریکش نشوند.
دقیقه ها گذشت تا پلک هاش از حرارت اون عشق گرم بشه و بالاخره بدون اینکه متوجه بشه به خواب رفت.

...

(آیرین)

همینطور که مقابل آیینه نشسته بود و موهای نم دارش رو شونه میکرد، مردد نیم نگاهی به گوشیش که روی میز بود انداخت و نفسش رو به آرومی بیرون داد.
بعد از چند لحظه بالاخره دست از شونه کردن موهاش کشید. کمی چرخید و نگاهش بی اراده به گوشه و کنار اتاق خواب بزرگشون کشیده شد. با فکر به روزهای گذشته و به یاد آوردن شبی که سوهو برای اولین بار با نشون دادن این پنت هاوس غافلگیرش کرد؛ و توی زمان کوتاهی که تا مراسم ازدواجشون باقی مونده بود با دقت به ریزترین جزئیات، همه چیز رو جوری که میخواست آماده میکرد لبخند ملیحی روی صورتش نقش بست.
عاشق دکوراسیون سفید و خاکستری اون اتاق و آیتم های جزئی صورتی رنگی که اون فضا رو از یکنواختی در می آورد بود.

با دیدن سایه ی سوهو از داخل آیینه با ذوق به سمت اون برگشت و با صدای آرومی شروع به حرف زدن کرد.

_ اومدی؟

سوهو همینطور که کمربند حوله ی تن پوش سرمه ای رنگش رو میبست سرش رو تکون داد. درست مقابل اون که روی صندلی نشسته بود ایستاد، چونه ی کوچیکش رو توی دست بزرگ و مردونش گرفت و انگشت شصتش رو به آرومی روی لب های اون کشید.

_ داری به دلیلی تبدیل میشی که بخاطرش بخوام با تمام آدمای اون بیرون برای همیشه قطع ارتباط کنم...

بی توجه به آیرین که با شنیدن اون حرف به آرومی میخندید خم شد و بوسه ی عمیقی به لب هاش زد.
وقتی دست آیرین روی قفسه ی سینش نشست، همون فاصله ی ناچیزی که بینشون باقی مونده بود رو هم از بین برد و چنان اون بوسه رو ادامه داد که انگار قرار بود با جدا شدن از لب های آیرین زندگیش به پایان برسه. با سر خوردن دست آیرین روی سینه ی برهنش پیشونیش رو به پیشونی اون فشرد و به آرومی لب هاش رو رها کرد.
نفس توی سینه ش حبس شده بود و با تمام تمرکزش موهای نم دار اون رو می بویید.

_ ولی من میخوام دلیل تمام اتفاقات خوب برای تو باشم!

با شنیدن صدای آیرین لبخند زد، دست اون رو از روی سینه ی خودش برداشت و بوسه ی کوتاهی روش نشوند و توی همون حالت بهش جواب داد.

𝑴𝒐𝒐𝒏𝒔𝒕𝒓𝒖𝒄𝒌 Where stories live. Discover now