Date

293 73 130
                                    

جلسه هایی که تو رستوران برگزار میشد رو ترجیح میداد.

همه چی به تعادل خودش تو زندگیش رسیده بود و این باعث شده بود یکم خسته بشه، یا بهتره بگه بی حوصله؟

- چی سفارش میدید؟

به بقیه که سفارش هاشون رو داده بودن نگاهی انداخت...

- پیشنهاد سرآشپز لطفا

وقتی گارسون دورشد صحبت طرف مقابل درباره شرکتشون که خیلی هم داشت بولوف میزد شروع شد.

حدودا هر چند دقیقه یکبار حواسش پرت میشد و به هرچیزی بجز چرت و پرتای بزرگوار روبروش فکر میکرد، بهرحال که معاونش قرار بود این جلسه رو جمع کنه و چون اون شرکت خودش پیشنهاد همکاری داده بود نیاز نبود زور خاصی بزنه.

داشت به اخرین روابط عاشقانه، جنسی، جسمی یا هر نر و ماده ای که یه حس لامصبی حداقل بهش داشته باشه فک میکرد ولی خیلی وقت بود که هیچ خبری نبود.

امشب بدجور بی حوصله شده بود. چشماشو دورتا دور رستوران گردوند، داشت دیزاین کلاسیک و مدرن چوبی رو تحسین میکرد تو دلش که... بین اون همه لباس های شیک و مجلل مشتری های ساعت ۱۰ شب اون رستوران، تیپش خیلی به چشم ییفان اومد.

موهای لختش که هیچ ژل و اسپری روش ننشسته بود رو با دست میداد عقب و دوباره به همون شکل رو صورتش برمیگشت و باز بودن فرقش باعث میشه بشه پشیونی صاف و بلندش رو دید؛ خیره کننده؟! ییفان حس میکرد چشماش داره نوازش میشه.

بعد دید زدن کامل صورتش با اون عینک شب گردش که هاله صورتی آبیش از همینجا مشخص بود چشماشو پایین تر اورد و به کت جینش رسید که رو سرشونه دست راستش که تو تیر راس نگاه ییفان بود کار دست زیبایی نقش بسته بود.

چشم چرونیشو پایین تر اورد چون راجب به شلوارش هم کنجکاو بود و خداروشکر زاویه دید خودش و طرز نشستن پسر جوری بود که میتونست ببینه اون شلوار راسته مشکی چقدر خوب تو پاش نشسته.

خب ییفان فشن دوسداشت و دنبالش هم میکرد. داشت خودشو قانع میکرد که چرا داره با اون پسره لعنتی خوشتیپ و زیادی خشکل خفه میشه.

سعی کرد یکم اکسسوری هاشو دید بزنه، بجز زنجیر استیل بولگاری که رو گردنش نشسته بود....وقتی دستاش بالا اومد و اون انگشترارو دید دیگه چشماشو برگردوند سرمیز، بس بود.

یه قلوپ از لیوان آبش خورد. نفس عمیقی کشید تا خودش و احساسات عجیب غریبشو کنترل کنه.

عملا چیزی از جلسه و صحبت ها نمیشنید و معاونش انگار اونقدری خوب میشناختش که فهمیده باشه امشب کلا تو این دنیا نیست.

اخه امشب؟ از بین این همه بیرون رفتن ها، سفرها، پارتیا و هرکوفتی که ییفان خودش رو با استایل های های مد روز خفه میکرد باید امشب این پسر و با این کت شلوار خفه کنندش میدید؟؟

RestaurantWhere stories live. Discover now