Part 2

41 6 2
                                    

همونطور که وحشیانه دختر رو میبوسید بین خودش و دیوار پرسش کرد
سول شروع کرد به باز کردنه دکمه هایه پیرهن سفید مردونش
جین پوزخند زد سریع دستایه سوا رو گرفت بالایه سرش رو دیوار پین کرد
جین: این همه عجله برای چیه سوییتی!؟
سوا: جین اذیت نکن..لطفاا...من میخوامت!!

با صدای آرام ساعت از خواب پرید و سریع اون صدایه ازار دهنده آلارم رو قطع کردو از جاش بلند شد و دوباره سرشو تو بالشتش فرو کرد که خوابی که چند ثانیه پیش دیده بود اومد جلوی چشاش
سرشو بلند کرد و متعجب زده بود
_م..من...
_ نه نه من همچین خوابی ندیدم !نه
(سوا:جین اذیت نکن...لطفاا...من میخوامت!!)
جیغ خفه یی میکشه و سرشو چند بار به بالشت نرمش میکوبه
_این چه کوفتی بود اخه ...
با حالت گریه از تخت پایین و به طرف حموم میره
_دیونه شدم دیونههههه اخه چرا باید همچین خوابی ببینمممم!! حتی تو خوابمم ول کن نیست شرم اورهههه

همینطور که در حال خشک کردنه موهاش بود به طرف کمدش رفت و دنبال ی لباس بود ک کبودی های کمر و بازو هاشو بپوشونه
بعد از زیر رو کردن کمدش با دیدن لباس آبی آسمونی رنگ کوتاهی ک دو طرف لباس چین و آستین های توری داشت از کمدش بیرون کشیدو روی تختش گذاشت با ست کردن کیف و کفشش عکسی گرفت و برای نارا فرستاد

بیشتر رو میز توالتش خم میشه و کلشو به آیینه نزدیک میکنه با وسواس دوباره خط چشمش رو میکشه عقب میره و نگاهی میندازه
_هوووف بلاخره..فک کنم خوبه دگ!!
عطرشو زدو برای آخرین بار خودشو توی اینه تمام قدش چک کرد
توی اون لباس ابی اسمونی واقعا جذاب شده بود ، گردنبندشو صاف کرد و لباشو باز روی هم مالید تا رژ خوش زنگش خوب پخش بشه کتشو انداخت رو شونه هاش کیفو تلفن همراشو برداشت و همونطوری که به طرف اشپزخونه میرفت به نارا زنگ زد
خدمتکار با دیدنش با احترام خم شد لبخندی زد و سری تکون داد
_حاضری؟!
یه توت فرنگی از رو میز برداشت
نارا که درحال ریمل زدن بود جواب داد
نارا: چند دقیقه دیگه تمومه کارم تو چی ؟
به توت فرنگی دستش گازی زد
- من حاضرم !بیام دنبالت با هم بریم؟
نارا: آمممم چیزه ....
سوع خنده توگلویی میکنه
نارا: کوفت نخند میدونی دگ مطمئن نیستم چند دقیقه دیگه واقعا کارم تمومه یا نه پس تو برو
_اوکی پس فعلا !

بلاخره بعد از یک و نیم ساعت رانندگی رسید به اون منطقه
به صحفه گوشیش نگاه کرد
یه پیام از یه شماره ناشناس ! پیامو باز کرد
-من پروژه رو به استاد تحویل دادم !
خودش بود همون پسری که تا الان سعی میکرد بهش فکر نکنه ولی فقط همین یه پیام کافی بود تا استرس وجودشو پر کنه
_ پس حتما زودتر از من رسیده!
نفس عمیقی کشید
_سوا اروم باش ٫فقط نادیدش بگیر ٫طوری رفتار کن انگار وجود نداره اصلا
با صدای تقه شیشه ماشین از فکر در اومد
_جان!
شیشه رو پایین داد
جان: میخوای ماشینتو برات پارک کنم ؟یه جایه پارک اون آخر هست!
_اوه واقعا این کارو میکنی؟!ممنون
از ماشینش پیاده شدو سوییچشو داد بهش
جان: داخل میبینمت
و چشمکی برای سوا زد
خب جان پسر جذابی بود و شاید یه جورایی تنها پسری بود که سول توی کل دانشگاه ازش خوشش میومد
چون مثل بقیه پسرا نبود و کراشی روش نداشت... یعنی نمیدونست چون تاحالا حرفی از این موضوع نشده بینشون بعضی مواقع ام مثل الان به سوا کمک میکرد
با لبخند نگاهشو از ماشینش گرفت
تشخیص دادن اینکه کدوم ویلا مال استادشون بود اونقدرام سخت نبود چون تعدادی از دانشجوها دم در ایستاده بودن پس بدون دوباره نگاه کردن به آدرس به طرف ویلا رفت٫ صدای موزیک از اینجام شنیده میشد
به پسرا نگاه کوتاهی کرد
(حتما منتظر دوس دختراشونن!)
یکی از پسرا تا سوا نزدیک تر شد گفت
*خدایه من این دختر واقعیه؟
یکی دیگش با دهن باز گفت
*شک دارم!
‏* this girl is illegal
سپا با یه لبخندی از کنارشون رد شد با وارد شدنش خدمتکاری به سمتش امد و کتش رو ازش گرفت
وارد محوطه باز شد نگاهی به دور بر انداخت ولی طولی نکشید که با دیدن اون فرد لبخندش از بین رفت
جین به یکی از میزای ایستاده تیکه داده بودو در حال نوشیدنه یه مایع ابی رنگ بود
این دفعه لبخند مصنوعی زدو سمت استادش که کمی دورتر از جین استاده بود رفت
_استاد!
* اوه لی سوا خوش اومدی
_خیلی ممنونم استاد
جعبه سفید رنگی که روبان طوسی دورش پاپیون شده بود رو سمت استادش گرفت
_بازم تبریک میگم استاد
استاد کیم با بهت لبخندی میزنه و جعبه رو ازش میگیره
*نیازی نبود به خودت زحمت بدی
_این چه حرفیه استاد...راستش اولین باره برا اینجور مواقع هدیه میدم امیدوارم که خوشتون بیاد
*بازم ممنونم
به دور بر نگاه میکنه
_ویلای قشنگیه
*درسته ولی برا من نیست
_واقعا !! پس ویلای کیه؟
- من!
جین گفت و از پشت به سوا نزدیک شد و با فاصله خیلی کمی کنارش ایستاد یه دستشو برد تویه جیب شلوارش
خب اگه میگفت این صحنه براش جذاب نبود دروغ بود اون پسر بی حد و اندازه زیبا بود٫ پیرهن و شلوار مشکی و موهای بنفش رنگش که رو به بالا مرتب شده بود بیشتر از همه جذابیتش رو به رخ میکشید
بعد از کمی گپ زدن استاد کیم همونطور ک لیوانشو روی میز میزاشت گفت
*خب دیگه من میرم تا بتونین دوتایی از پارتی لذت ببرین زیباترین زوج امشب شمایین
اینو گفتو هر دوشونو تنها گذاشت
سوا متعجب از لحن شوخ استادش تک سرفه یی کرد٫ کمی این پا اون پا کرد ولی بالاخره چرخید خواست بره سمت دیگه ایی که جین دستشو گرفتو کشیدش طرف خودش و هر دوتا دستاشو گذاشت رو پهلوهاشو از پشت بغلش کرد
زمزمه وار کنار گوشش لب زد
- کجا هی فرار میکنی؟!
_ ولم کن!
جین سرشو بیشتر به گردنش نزدیک کردوعطرشو وارد ریه هاش کرد
- بوی تنت رو دوستدارم..زیادی خوش بویی!!
نیشخندی زدو ادامه داد
- و همینطور خوشمزه!
با حرف جین ته دلش یه چیزی تکون خورد و حسه قلقلکی بهش دست داد
وول خورد و تقلا برای رهایی از بین اون بازوهای قدرتمند کرد
_جین ولم کن
ولی ایندفعه جین محکم تر نگهش داشت و صورت دختر از درد کمر کبود شدش جمع شد
- اعتراف کن که از اون کیس خوشت اومد
فکرش یهو به سمته خوابی که دیده بود پر کشید
( سوا:‌ اه جین من میخوامت!! )
چشماشو با حرص رو هم فشار داد
- این سکوتت چه معنی میده پیشیِ فراری؟!
دستاشو گذاشت رو دستای جین
_‌ مطمئنی کیس بود؟
جین بی حرف نگاهش کرد
دستای جینو از دور کمرش باز کرد به طرفش چرخیدو به چشماش نگاه کرد
_ تو اسم اونو میزاری کیس ؟
چشمای‌ جین بین لبای سوا و چشماش در نواسان بود
- منظورت چیه؟
با دست راستش یکی از دکمه های پیرهن جین باز کرد انگشت اشارشو از بالا تا پایین روی قفسه سینش کشید که باعث شد جین کوتاه به انگشتاش نگاه کنه یهو گردنبد زنجیره‌ای ک گردنش بود رو با انگشت گرفت و کشید تا سر جدید پایین تر بیاد
_ کیس یا بهتره بگم بوسه !! اصلا فرق بینشون رو میدونی ؟
یهو گردنبد زنجیره‌ای ک گردنش بود رو با انگشت گرفت و کشید تا سر جین نزدیک صورتش کنه و دقیقا چند سانتی صورت جین مکثی کرد و به چشماش زل زد
_ فرق بینشون فقط ..زبونه...
بعدش گردنبد رو ول کردو با لبخند به طرف نارا که تازه اومده بود رفت
جین توقع اینو نداشت و اینکه یهو اون سوا خجالتی کجا رفت؟
راستش این مدل حرکاتو حرف زدن سوا براش جدید بود
از فکر بیرون اومد گلاسشو از رو میز گرفتو یه ضرب همشو خورد
- این دختر دیوونه کنندس!...

PlayBoyeМесто, где живут истории. Откройте их для себя