لیسا چیکار داری میکنی!
با شنیدن زمزمه آروم دوست دخترش، نیمنگاهی بهش انداخت و دوباره نگاهشو به رو به روش داد.
از آینه جلوش به چشمای پدر جیسو که در حال رانندگی بود خیره شد و در کمال خونسردی حرکت انگشتاش رو از روی رون دوست دخترش به کشاله رانش ادامه داد؛ انگشتاش رو به نرمیه داغ بین پای جیسو رسوند و با حرکات ملایم و منظم شروع به مالش و بی قرار کردن دخترش کردسرشو به طرف جیسو چرخوند و با دیدن قطره های عرق روی پیشونیش و گونه های تب دارش ، پوزخند صداداری زد، حرکت انگشتاش رو سریعتر کرد و محو دوست دخترش با لبایی که مداوم گاز گرفته میشدن تا صدایی از بینشون خارج نشه و چشمای نم داری که بهش خیره بودن؛شد.
سرشو به حالت قبل برگدون و با پوزخندی که روی لب داشت به خانواده جیسو نگاه کرد و با فکر اینکه چقدر احمقن و فکر میکنن دوتا دوست معمولی هستند ، خنده کوتاهی کرد و سمت جیسو خم شد و آروم نزدیک به گوشش زمزمه کرد.
- اگه یهو مامانت برگرده و با این صحنه که، انگشتای من دارن تورو بفاک میدن رو به رو شه، چه ریکشنی داره؟
بیصدا خندید و ادامه داد.
- به نظرم خیلی خنده دار میتونه باشه، نه لاو؟
به بین پای دخترش نگاه کردو دوباره نگاهشو به چشمای اشک آلودش داد و با کم صدا ترین حالت ممکن زمزمه کرد.
- میخوام وقتی رسیدیم روی صورتم بشینی و برام از لذت گریه کنی؛ دوسش داری دارلینگ؟
YOU ARE READING
Mirror
Romanceلیسا چیکار داری میکنی! با شنیدن زمزمه آروم دوست دخترش، نیمنگاهی بهش انداخت و دوباره نگاهشو به رو به روش داد. از آینه جلوش به چشمای پدر جیسو که در حال رانندگی بود خیره شد و در کمال خونسردی حرکت انگشتاش .....