و پسرک توی دوران سخت زندگی نوجوانیش بود، سوبین تازه به دوم دبیرستان رسیده بود، و درگیری های ذهنیش،زیاد بود.
چون پدی نداشت که بالا سرش باشه،سوبین با مادرش زندگی میکرد،مادری که رستوران دوکبوکی فروشی کوچیکی داشتن،و خرج و مخارج توی سئول بالا بود و از اونجایی که پول کرایه خونه داشتن بود، و ساحب خونه آدم دندون گرد و تمع کاری بود،برای گرفتن کرایه خونه خیلی شخط کیر بود.
و ازیت میکرد،و سوبین چون مادرش از شدت کار خیلی خسته میشد،و پاهاش همش زخم میشد؛تصمیم گرفت که توی یه کافیشاپ گارسن یا باریستا بشه،تا بتونه خرج خونه رو دربیاره تا مادر مریضش نخواد اینقدر شبانه روز کار کنه.سوبین رسید به مدرسه و از اونجایی که ته دلش یکم خوشحال بود،که ممکن بود،بتونه دوستای جدید یا یک دوست که هواشو داشته باشه و مراقبش باشه پیدا کنه آخه از دوران راهنمایی چون آدم استسنائی نبود و پولدار نبودن؛همه توی مدرسه ازیتش میکردن.
سعی داشت افکار منفی رو از سرش بیرون کنه و خوشبینتر و مثبت فکر کنه،سعی داشت توی مدرسه جدید کسی از پولدار نبودنش مطلع نشه، وارد ورودی مدرسه شد؛ ( دبیرستان سان یانگ ) و به ورودی راهرویی که نشون از این بود که به دفتر مدرسه منتهی میشه،و نگاهی بهش انداخت و رفت تا ناظم یا مدیر مدرسه رو ملاقات کنه تا کلاس و همکلاسی های جدیدش رو بهش معرفی کنن،آخه دانش آموز انتقالی بود،و از قوانین مدرسه جدید خبری نداشت،همون لحظه که به دری که مثلا دفتر مدرسه بود رسید و با استرسی که داشت تقه کوچیکی به در زد؟
و با شنیدن صدایی از داخل که حاکم از این بود که میگفت بیا تو دستگیره درو آروم پایین داد و آروم رفت داخل؛وبعد با ورود به محیط دفتر و با دیدن پسری با موهای صورتی و دوست داشتنی روبرو شد که پیش مثلا کسی که به نظر معلم بود،ایستاده بود، و اون آقایی که مثلا معلم بود داشت راجب وظیفه و قوانین نماینده بودنش رو بهش یادآوری میکرد.که یه آقای نسبتا قد کوتاه سوبین رو به خیره بودن به اون پسر متوقف کرد و به خودش آورد که اون آقا داشت میگفت،
+: شما همون دانش آموز انتقالی هستید؛
که سوبین روبه اون آقا طعضیم کوتاهی کرد و گفت؛سوبین: بله آقا من چوی سوبین دانش آموز انتقالی هستم.
که اون آقا رو به سوبین جواب داد و گفت؛اقای پارک: من آقای پارک مدیر دبیرستان سان یانگ هستم.
سوبین روبه آقای پارک با لبخند خجالت زده ای گفت؛سوبین: الان باید چیکار کنم آقای مدیر.
آقای پارک روبه سوبین گفت؛پ: عا خوب آقای چوی دنبالم بیاید باید چندتا فرم رو پر کنید و بعد با یونجون نماینده کلاس جدیدت میتونی بری کلاس و هر سئوالی داشتید ازش بپرسین.
سوبین همونطور که داشت به آرومی فرم هایی که مدیر پارک بهش داده بود رو پر میکرد مدیر پارک صدای همون اسمی زد که چند دقیقه پیش به خود سوبین گقته بود، سوبین هم کم کم کارش تموم شده بود و فرم ها رو داد به آقای پارک و منتظر نماینده کلاس بود که بیاد که یهوو صاحب اون اسم با موهای صورتی و اون لبخند بانمکش به سمت میز مدیر میومد،که سوبین چند دقیقه پیش از در ورودی دفتر اون پسر مو صورتی رو دیده بود،و یونجون به میز مدیر رسید و گفت؛