✟ P.1 ✟

643 70 230
                                    

.
.

صدای برخورد بدن هاشون به همدیگه و ناله های از سر لذت سوجون فضای کوچیک اتاق رو پر کرده بود، جوری داخل بدن دوست پسرش ضربه میزد و آه میکشید که حس میکرد بهشت دقیقا همینجاست و داره نهایت لذت رو میچشه. اوضاع برای هیونجین اما کمی فرق داشت، پسر کوچیکتر نهایت سعیش رو میکرد که روی سکسشون تمرکز کنه و کمی هم لذت ببره، اما محض فاک سوجون حتی یبارم به پروستاتش ضربه نزده بود. دستشو به دیکش رسوند تا با هندجاب به خودش کمک کنه و از شر دردش خلاص بشه، که همون لحظه سوجون ازش بیرون کشید و روی شکمش کام شد و با ناله کوتاهی خودشو روی تخت کنار دوست پسرش رها کرد.

ـ واو..این واقعا..عالی بود.

با نفس نفس گفت و بعد خم شد و لبای دوست پسرشو بوسید.

هیونجین چشماشو محکم رو هم فشار میداد و سعی کرد بدخلقی نکنه.

ـ جون، میشه لطفا..؟

آروم زمزمه کرد و بعد به خودش اشاره کرد.

ـ اوه.. تو نیومـ..

ـ نه میشه یه کمک فاکی بکنی؟ این واقعا درد داره.
با بی طاقتی گفت چون واقعا دیگه نمیتونست تحمل کنه، سوجون بی حرف نزدیکش شد آروم روش خم شد و لباشو بوسید و بعد دیک پسر رو تو دستاش گرفت و شروع به هندجاب کرد تا زمانی که بالاخره هیونجین با درد زیادی کام شد.

ـ حموم رو آماده کنم دوش بگیری؟

چشماش رو بست و زمزمه کرد:

ـ نه، خستم یکم میخوابم.

به پهلو خوابید و بالشتش رو بغل کرد، صدای نفس عمیق دوست پسرش به گوشش رسید و تا وقتی صدای در حموم و دوش آب رو نشنید چشماش رو باز نکرد.

بالشت رو پرت کرد و نفس کلافه‌ ای کشید، این چندمین بار بود که تو سکس اینجوری میشد؟
میدونست مشکل سوجون یا خودش نیست، هیونجین فقط حس میکرد هیچ کشش خاصی بین خودش و دوست پسر خوش قیافه‌ش وجود نداره، پیدا کردن لذت تو اون رابطه مثل پیدا کردن سوزن تو انبار کاه بود. اونقدری که هیونجین برای پیدا کردن کمی احساس لذت تو رابطه شون تلاش کرده بود، شاید اگه تمرکزش رو روی پیدا کردن الماس های مخفی پابلو اسکوبار به کار میگرفت، تا الان قطعا همشونو پیدا کرده بود.
.
.
.
جونگین در حالی که روی صندلیش جا به جا میشد پرسید:

ـ یعنی میخوای بگی دوست پسرت زود انزالی داره؟

هیونجین چشماشو درشت کرد و خواست چیزی بگه که فلیکس زودتر به حرف اومد:

Priest, sinner & saintWhere stories live. Discover now