برای هشتمین بار بعد از بدون پاسخ موندن تماس هاش گوشی رو قعط کرد. حدس هاش خیلی راحت و سریع به حقیقت تبدیل شده بودن، هوان خیلی راحت دور انداخته شده بود.
مسئله ای نبود که بخواد سوپرایزش کنه و یا انتظارش رو نداشته باشه. رابطشون از اول هم بوی حماقت میداد و هوان با پایه خودش واردش شده بود، عین یک محصول یک بار مصرف استفاده شده بود و بعد کنار کذاشته بودنش.
احساس کرد نیاز به ارامش داره، کی تو اون وعضیت تپش قلب میخواست؟ چهار تا کلونازپام رو بدون اب قورت داد و روی مبل بدنش رو شل کرد. چهار سال پیش وقتی هیچ کس محل سگم به لی هوان کوچولو نمیداد محبوب ترین بچه کلاس اکیپش رو ول کرد و اومد سراغش، دستش رو گرفت و براش عزیز شد. برای مدت زیادی بهترین دوست ها بودن اما در اخر یک روز هم رو بوسیدن، و روز بعد خبر دوست دختر داشتنه رفیق یا دوست پسرش توی مدرسه پیچید. ماه بعد کل مدرسه فهمیدن هوان به پسرا گرایش داره. کم کم دوست پسر عزیز تر از جونش ازش فاصله گرفت و بعد دوستاشو از دست داد و حتی براش شایعه در کردن.
-شنیدم هوان به یه سال پایینی حمله کرده و مجبورش کرده باهاش بخوابه.
_اینکه چیزی نیست من شنیدم تو گی بار پسر طور میکنه.
دوست پسرش کجا بود؟ خدا میدونست. همون خدایی که از اول تا اخر زندگیش باهاش چپ افتاده بود.
سال بعد اقایه دوست پسر دوباره پیداش شد. تو سرما و برف استخون سوزه دسامبر، اونم دقیقا شب قبل از کیریسمس بدون لباس گرم بیرون دویده بود تا هوان رو که تصادف کرده بود پیدا کنه و مراقبش باشه، بهش امید بده و دوباره تو زندگیش جایگاهی پیدا کنه.
اما ایندفعه با جلوه ای متفاوت اونجا بود، هر شب بطری شامپاین خالی میکرد و پاکت پاکت سیگار میکشید. مثل همه چیز هایه شیرین روز هایه روشن هم زیاد دوومی نداشتن، بعد از بهتر شدنه هوان شروع کرد به عجیب رفتار کردن. پیام ها رو جواب نمیداد، یکی دوساعت دیر سر قرار ها میومد، بعضی شبا برای ساکت نگه داشتن هوان دست به اغوا کردنش میزد و در اخر یک روز تو بار کار گیر اورد. مهم نبود چند بار مچش گرفته بشه دفعه بعد باز هم همونجا بود و برای کسو ناکس دلبری میکرد.
اما از یک جایی به بعد، محو شد. یک روز از همه جا محو شد. دیگه نه خانوادش خبر داشتن کجاست، نه دوستاش و نه هیچ کس. گوشیش خاموش بود و پیام ها و تماس هاشو جواب نمیداد، داخل خونش نبود. البته که هیچ چیز داخل خونه نبود. وسایلش رو جمع کرده بود و تو اون برف و بوران رد پاهاش با برف پر شده بودن. یویانگ از مونیخ محو شده.
چشم هاش کم کم گرم شده بودن،تعجبی هم نداشت چون با یاداوری هر خاطره چند تا کلونازپام بالا انداخته بود. دیگه حسابش دستش نبود، امروز چند تا خورده بود؟ چهار تا؟ شیش تا؟ یک ورق؟ دو بسته؟ مهم نبود. همین که تپش قلب نداشت، عرق نمیریخت، اثری از تیک هایه عصبی و وسواس فکری و اختلالات اظطرابی نبود کافی به نظر میرسید. چشماش رو روهم قرار داد و گذاشت خوابیدن همه چیز هارو بشوره و ببره، احساسات، خاطرات و حتی خودش رو.
بیستو پنج دسامبر 2021، جسد لی هوان بیستو سه ساله داخل خونش در حالی که روی مبل بی جان بود پیدا شد، مرگ در تاریخ 24 دسامبر ساعت دهو هیفده دقیقه شب، در شی قبل از کیریسمس, اتفاق افتاده و دلیل مرگ اوردوز با بنزودیازپین تشخیص داده شد.سلام! من نویسنده این متن کوتاه آنگاکو ام-
قراره از این به بعد رندوم داخل واتپد متن اپ کنم، خوشحال میشم ازم حمایت کنیدಠᴗಠ