"sweet dream"

(8)

Jungkook
روبه روی هم روی مبل نشسته بودیم.
و همه در حالت اماده باش بودیم تا اگه یونگی حمله ور شد سمت جین هیونگ جلوش رو بگیریم.
+پسرا
با شنیدن صدای جیمین همه حتی یونگی که به خون جین تشنه بود حالت صورتش تغییر کرد و به سمت جیمین چرخید
=چرا اومدی پایین جیمین
+خب خوابم نمیاد
قیافه کیوتش چیزی نبود که واسه همه حتی من تکراری بشه
+هیونگ گشنمه
کم مونده بود بخاطر این همه کیوت بودنش سرم و بکوبم تو دیوار.
قبل از اینکه کسی حرف بزنه سریع از سرجام بلند شدم
_بیا من بهت ناهار بدم
+هوم
پشت سرم اروم راه میومد تا پهلوش درد نگیره
اروم صندلی رو عقب کشید و روش نشست.
بشقاب پر از دوکبوکی رو جلوش قرار دادم
+اوه من همه ی این هارو نمیتونم بخورم
*بهتره بخوری، ممکنه ضعف کنی
جین هیونگ وارد آشپز خونه شد و همونطور که داشت برای جیمین آب پرتقال میگرفت گفت
*فردا استایلیست میاد و میخواد استایلمون رو جلوی دوربین انتخاب کنه.
_میان اینجا؟
*اوهوم.
و بعد لیوان آب پرتقال رو به روی جیمین قرار داد.
*بعداز غذات یه قلب بخور تا نخوای بالا بیاری غذای چرب خیلی برای معدت خوب نیست
جیمین با همون دهن پراز دوکبوکی که باعث شده بود مثل ماهی بادکنکی باد کنه گفت
+بوله چوشم هونگ.(بله چشم هیونگ)
*کیوتی
و بعد از آشپز خونه خارج شد.
اروم خودمو بالا کشیدم و بالای کابینت نشستم و خیره شدم به جیمین.
چند دقیقه ای از رفتن جین هیونگ میگذشت که صدای دادش بلند شد
*یونگیییی میکشمت
با داداش هم من و هم جیمین از جا پریدیم و به سمت حال رفتیم.
با دیدن صورت رنگی جین هیونگ کم مونده بود از شدت تعجب و خنده برم کما.
_وااااای هیونگ
+ج.. جین هیونگ
و بعد جیمین به سرعت نور از کنارم گذشت و رو به روی صورت جین قرار گرفت
+بیا بریم صورتتو بشوریم و لباستو عوض کنیم
*کیوتی من نیاز به حموم دارم
+برات اماده میکنم
*نه نمیخواد خوشگلم
و بعد رو کرد سمت هوسوک هیونگ
*امیدوارم تا میام بالا حموم رو برام اماده کرده باشی وگرنه...
خنده ی شیطانی سر داد و ادامه داد
*توهم توی اتیشی که قراره برای یونگی به پا کنم میسوزی
هوسوک هیونگ با ترس سری تکون داد و خودشو به حموم رسوند تا اماده اش کنه
صدای پوزخند صدادار یونگی اومد
#هووم منتظر اتیشتم
و بعد بلند شد و به سمت اتاقش رفت
یهو ایستاد و برگشت طرف جیمین
#چون الان دویدی ممکنه پهلوت باز درد بگیره یه مسکن بخور
و بعد باز به راهش ادامه داد.
اروم خودمو کنار تهیونگ کشوندم و زدم تو پهلوش
×چته چرا میزنی
_میگم چه اتفاقی افتاد؟
با شنیدن این حرفم صدای خنده اش رفت هوا
×وای نمیدونیی، جین هیونگ کنترل رو میخواست و کنترل اون طرف یونگی بود، سطل رنگ هم کنار یونگی بود
_سطل رنگ واسه چی؟
×فردا میخوان خوابگاه رو رنگ کنن،
_خب اینجا چکار میکنه
×اههه جونگکوک اصل قضیه رو بچسب
_باشه باشه بگو
×داشتم میگفتم، سطل رنگ هم کنار یونگی بود بعد جین هیونک بلند شد کنترل رو برداره یونگی هیونگ زیر پایی ازش گرفت و اون با کله رفت توی سطل رنگ
_در سطل رنگ واسه چی باز بود
×ای باباااا خب هوسوک میخواست ببینه چه رنگیه
_مگه روی سطل ننوشته بود
×ببخشیدددد که حواسمون نبود
_خب حالا چرا عصبانی میشی
بدون توجه به حرفم از جاش بلند شد و به سمت جیمین رفت
×پاشو بیا بریم بهت مسکن بدم
+باشع
و بعد هردو از به سمت اتاق راه افتادن.
من و نامجون هیونگ تنها شده بودیم اروم بلند شدم و به سمتش رفتم.
کتابو از دستش بیرون اوردم و با چشم های مظلومم بهش خیره شدم
_میگم هیونگ تو از جریان خبر داری
٪اره خب چرا میپرسی؟
_میگم روی سطل ننوشته بود؟
٪چیو؟
_اسم رنگ
٪اهه جونگکوک عجب سوالاتی میپرسیا، خب معلومه که نوشتن.
_خب پس چرا هوسوک هیونگ درشو باز کرد
٪میدونی من برای جواب دادن به سوالاتت حداقل یک هفته وقت میخوام
و بعد از جاش بلند شد و رفت
منم وقتی دیدم کسی جز من اونجا نیست به سمت اتاق راه افتادم

با وارد شدنم و دیدن یونگی هیونگ که داره لباس عوض میکنه ابروهام بالا پرید
_کجا میری هیونگ
#میرم بیرون ولی بر میگردم
و بعد از کنارم گذشت و به سمت در رفت

__________________________
بچها همین اول بگم
«تولد جیمینی کیوتمون مبارک»
این پارت بخاطر تولدش بود.
واقعیت رو بخوام بگم خودم یادم نبود
ولی یکی از ریدر ها یادآوری کرد و واقعا ازش ممنونم
واقعا بخاطر حمایت هاتون سپاسگذارم.
خیلی خیلی خوشحالم شمارو دارم.
ممنون که هستید.
از این به بعد هرموقع رو مود بودم آپ میکنم.
شاید در روز سه تا آپ کردم
شاید در هفته اصلا آپ نکردم
و این بستگی به مود بنده داره و باید بگم الان به مناسبت تولد جیمین زیادی رو مودم
پسس بگم که خیلی دوستتون دااارمم
Love you