بعد چند دقیقه رسیدم به لوکیشنی که پسره برام فرستاده بود
یکی از معروف ترین بار ها یه کره بود
ماسکم رو زدم تا صورتم مشخص نباشه و وارد بار شدم
طبقه اول مخصوص رقص و گرفتن نوشیدنی بود و طبقه به طبقه بار جاهای های مختلفی داشت ولی طبقه پنجم قسمت وی ای پی بود که اون پسر به من گفته بود برم قسمت وی ای پی اتاق ۴
جلوی در ایستادم و خواستم در بزنم که دستم بی حرکت روی هوا موند
به در روبه روم نگاه کردم و به سختی نفس کشیدم
چیکار داشتم میکردم؟....به هان خیانت میکردم؟هان...پسری که سالها بخاطرش جنگیدم و حالا یه هرزه رو ترجیح دادم بهش؟...
احساس کردم نمیتونم نفس بکشم،ضربان قلبم رفته بود بالا و عرق میریختم
دستم رو بردم سمت یقم و دکمه اول و دومم رو باز کردم تا بتونم یکمم که شده نفس بکشم
نمیتونستم در بزنم پس دستم رو اوردم پایین و رفتم سمت اسانسور و وارد شدم
دکمه اول رو زدم و بعد به خودم داخل اینه نگاه کردم
رنگم پریده بود و عرق کرده بودم و برای همینم موهام به پیشونیم چسبیده بود
گیج بودم....پس چجوری اون شب لذت بردم؟یعنی فقط مست بودنم دلیلش بود؟
~~~~~~~~
ساعت طرف ۱۲ یا ۱ شب بود چند پیک نوشیدنی سفارش داده بودم و خورده بودم
کاملا مست بودم
امروز نتونسته بودم کارامو درست پیش ببرم و همه چیزو شاید...خراب کرده بودم؟به بارمن اشاره کردم تا یه پیک دیگه واسم مشروب بریزه
وقتی میخواستم پیک رو سربکشم احساس کردم یکی دستش رو گذاشت روی دستم و دستمو پایین کشوند
سرمو چرخوندم و نگاه کردم تا ببینم چه کسی جرعت کرده
که با دیدن یه پسر خوشگل با پوست تمیز و سفید و لبای درشت قرمز و چشمای درشت ، بی حرکت موندمخیلی خوشگل بود!
-انقد مشروب نخور
شکه بهش نگاه کردم
واقعا خوشگل و پرستیدنی بود
دستمو بردم سمت لباش و لباشو لمس کردم...خیلی نرم بودن!کمی تعجب کرد ولی لبخند زد، احساس کردم یه دست کوچولو روی رون پام هست
به پایین نگاه کردم و با دیدن دست خوشگل اون پسر اروم خندیدمدستش اروم به سمت بالا متمایل شد و رفت سمت دیکم
چشمام درشت شد و بهش با تعجب نگاه کردم
_چیکا-...
قبل از گفتن جملم دستش رو گذاشت روی دهنم و با لبخند نزدیکم شد و کنار گوشم با صدای ارومش گفت
-شششش...بیا فقط لذت ببریم
لبخند زدم و بهش نگاه کردم...دستم رو گرفت و بلندم کرد
چون مست بودم به زور میتونستم راه برم
بردتم سمت اسانسور و یک دکمه رو فشار داد و بعد از ایستادن اسانسور رفتیم سمت یکی از اتاق ها و وارد شدیماتاق وی ای پی بار، همه چیز با رنگ قرمز بود تخت قرمز، پرده قرمز، فرش قرمز و...
دیدم اون پسر رفت روبه روی تخت و اروم لباساشو دراورد و روی تخت دراز کشید
با چشمای گشنه بهش خیره شدم و رفتم سمتش و لبامو روی لباش کوبوندم...
________________________________
خب سلام😂
اینم از پارت ۱۱ بهش توجه کنید😔😂🙏🏻
اگر نظری یا انتقادی داشتید کامنت بزارید تا متوجه بشم و اینکه ووت بدید:)
مرسیییی و تا پارت بعدی باییی
YOU ARE READING
Drowning in blood
Romanceهیونجین درحالی که داشت داخل حیاط قدم میزد با صدای جیغ به خودش میاد و با ترس به سمت صدا میره با شتاب در عمارت رو باز میکنه و با سرعت از پله ها بالا میره متوجه میشه صدا از اتاق فلیکس بوده و با شتاب در رو باز میکنه و با خدمت کار مواجه میشه که در حالی ک...