𝘠𝘰𝘶 𝘢𝘳𝘦 𝘖𝘩 𝘒𝘢𝘪

338 75 64
                                    

کلاه فارغ‌التحصیلیش رو پرت کرد روی صندلی عقب و با آسودگی روی صندلی جلو نشست.
نفسشو فوت کرد.

دستاش رو با ذوق توی هوا تکون می‌‌داد و یک‌ریز برای مرد پشت فرمون حرف می‌زد.
- بالاخره تموم شد! باورتون می‌شه؟ واقعاً الان دارم میام پیش شما زندگی کنم! وای نمی‌دونین که، من یه تقویم کوچولو خریدم و تمام این‌روزا رو دونه‌دونه هر روز توش خط زدم تا به امروز برسیم. حالا انقدر هیجان زده‌ام که می‌خوام خودمو بزنم! بالاخره از دست اون‌جا راحت شدم و منم خانواده دارم‌. می‌دونین چقدر...

مرد با خنده پرحرفی‌های جونگین رو ساکت کرد و به ارومی دست روی دهنش گذاشت، پسر کوچک‌تر با چشم‌های گرد شده به روبه‌رو خیره مونده بود.
+ نفس بگیر پسر!

پسر، تندتند سری تکون داد و اشاره کرد که داره خفه می‌شه.

مرد بزرگ‌تر سریع دستش رو کشید و کنار اون‌یکی دستش، روی فرمون گذاشت.

چند دقیقه‌ای توی سکوت گذشت، تا این‌که سهون به آرومی ماشین رو گوشه‌ای نگه داشت.

- چرا ایستادید؟

+ می‌خوام یه‌چیزی رو همین اول برات مشخص کنم جونگین.

ناخودآگاه پسر کمی ترسید.
نکنه می‌خواست ولش کنه؟

- چی ... چی رو؟

ماشین رو خاموش کرد و سمتِ پسرِ ترسیده چرخید.

+ تو توی تمام این‌مدت فامیلی نداشتی، پس از این به‌بعد هرکس ازت پرسید اسمت چیه، میگی اوه کای. باشه؟

جونگین گیج و با چشم‌هایی که سرگردون بودن پرسید:
- کای؟

مرد ریلکس دوباره حرفش رو زمزمه کرد:
+ اره، از این به‌بعد تو پسر من، کای‌ای.

بعد از گذشتِ دوسال، هنوزم به "پسرمن" عادت نکرده بود و ته دلش انگار چیزی تکون می‌خورد.
اون واقعاً پسرِ یه‌نفر بود!

+ کجایی جونگ؟

- چی؟ همین جا!

افکارش رو پس زد و چشم‌هاش رو به دو چشم مشکی مقابلش دوخت.

+ پس اسمت چیه؟
مرد با طمانینه پرسید و جونگین آروم گفت:
- اوه‌ کای.

راضی از حرف‌گوش‌کن بودنِ کای، سری تکون داد.

+ مورد دوم...
به پسر نگاه کرد و قورت دادن اب دهانش از چشم‌هاش دور نموند.

نیشخندی زد.
+ تو مالِ منی. جزو اموال منی و من حق دارم هرکاری که می‌خوام باهات بکنم. متوجهی؟

رنگ از رخ جونگین پرید.
- یـ...یعنی منو می‌زنین؟

سهون تک‌خنده‌ای کرد و طبق عادت، موهای نرمش رو به‌هم ریخت.
+ به من میاد که بخوام بزنمت؟

𝘋𝘢𝘥𝘥𝘺 𝘓𝘰𝘯𝘨 𝘓𝘦𝘨𝘴Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt