part 2

27 4 1
                                    

چند دقیقه ای میشد که به خونه جیمین رسیده بود، با اخم به حرفایی که جیمین چند دقیقه قبل بهش گفته بود فکر می کرد
جیمین موهاشو از روی پیشونیش به بالا پرتاب کرد
-جونگین!...اینطوری نکن...منم داری کلافه میکنی

جونگین چشماشو بست و نفس عمیقی کشید،میدونست جونگ کوک چقدر از پدرش بدش میاد برای همین همیشه سعی میکرد کاری کنه که کوک زیاد با پدرش روبه رو نشه
یا زمانی که پدرش خونست جونگ کوک رو به بهونه های مختلف میبرد بیرون

ولی خب این دست به سر کردن ها که همیشگی نیست...
جونگین از روی مبل بلند شد که جیمین هم با بلند شدن جونگین به سرعت کار جونگین رو تکرا کرد

جونگین نگاهی به جیمین کرد و گفت:
-کوک الان کجاست؟
جیمین زمزمه کرد:
-تو اتاقم..خوابه
جونگین به طبقه بالا حرکت کرد و قبل  از اینکه دستگیره در رو به طرف پایین بکشه نفس عمیقی کشید

درو باز کرد و با دیدن اینکه جونگ کوک داره تلفنی با کسی صحبت می کنه به جیمین نگاه کرد

جونگ کوک با دیدن دوستاش با یه "خداحافظی" تماس
رو قطع کرد
به جونگین نگاه کرد
+سلـ..
-چرا به من نگفتی بیام دهنشو صاف کنم؟
جونگین به سرعت حرف جونگ کوک رو قطع کرد
جونگ کوک  نفسشو بیرون فرستاد
+جونگیـ..
-چرا وقتی اومدی اینجا بهم زنگ نزدی؟حتما باید جیمین زنگ میزد؟
جونگ کوک سرشو پایین انداخت و زمزمه کرد
+جونگین! هیچ مشکلی پیش نیومده..فقط یکم..یکم زیادی حساس شدم

جیمین هنوزم با یادآوری حرفای کوک میتونست همین الان بزنه زیر گریه

جونگ کوک از روی تخت بلند شد
+دیگه من میرم
جونگین اخمی کرد، جیمین با نگرانی به طرف جونگ کوک رفت
-کوکی...کجا؟
جونگ کوک روبه جیمین کرد
+با یکی از دوستام هماهنگ کردم میرم اونجا،نمیخوام باعث مزاحمتت بشم

جیمین اخمی کرد
-جونگ کوک فکر نکن چیزی بهت نمی‌گم میزارم هر کاری دوست داری انجام بدی،همینجا می مونی!
و این درخواست نیست،دستوره!

جونگ کوک سرش رو پایین آورد و قطره اشکی از چشمش ، گونه هاش رو نوازش کرد

+من..من..خیلی متاسفم..من اگه شمارو نداشتم..چی..هق.
چیکار میکردم؟

جونگین که داشت تحت تاثیر قرار میکرد با خنده جو رو عوض کرد:

-خب دیگه داری خیلی کلیشه ایش می کنی..مگه نه جیمی

به جیمین نگاه کرد ،که با صورت گریون جیمین  فهمید  که فعلا محیط خوبی برای شوخی نیست..
یه سرفه کرد و بصورت جدی به جونگ کوک گفت:

-کوک...تو و جیمین..هردوتاتون برام خیلی عزیزید...اگه برای جیمین هم،همچین اتفاقی می افتاد همین کارو میکردم...پس گریه کردن رو تمومش کن و سعی کن کمک مارو جبران کنی!

جونگ کوک سرشو بالا آورد به چشمهاش نگاه کرد
+چه کاری؟
جونگین دستشو پشت گردنش برد و گردنش رو خاروند و خنده مصلحتی ای که:
-خب دوستای..دخترت خیلی خوشگلن‌‌..میتو...

-جونگ! لطفا خفه شو‍!کوری؟نمیبینی تو چه موقعیت کوفتی ای قرار داریم یا باید برات عینکم بخرم؟

-گوه خوردم

جیمین بصورت عصبی یه لگد به جونگین زد و بخاطر لگد ناگهانی جیمین، جونگین به طرف مبل پرت شد و شامل توهینات رگباری جیمین شد و در آخر به گوه خوردن جونگین تموم شد

با صدای خنده ریز جونگ کوک تازه فهمیدن چی شد
جونگین نگاه ترسیدش رو به جیمین داد که داشت می‌خندید خودشم خنده اش گرفت و بعد از چند ثانیه فقط صدای قهقه های سه نفر از اتاق به گوش میرسید

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
خب ووت فراموش نشه

من
از میان واژه‌های زلال
« دوستی » را برگزیده‌ام،
آن‌ جا که
برف‌ های تنهایی
آب می‌ شوند
در صدای تابستانی یک دوست…

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 14 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

stranger boy      ||VkookWhere stories live. Discover now