سوت رو بین لبهاش فرو کرد و با نفس قدرتمندی داخلش دمید، دستش رو بالا برد و با اشاره به تمام افراد داخل سالن اعلام کرد که وقت استراحت رسیده؛ ولی برای خودش هیچوقت زمانی برای استراحت وجود نداشت.
هندزفریهای بیسیمی رو داخل گوشهاش فشرد، چرخش پلیلیست رو تنها روی یک آهنگ تنظیم کرد و به دستکشهاش چنگ زد.برای تمرکز کردن روی مشت زدن تنها به یک آهنگ احتیاج داشت، انقدر داخل کلماتش فرو میرفت تا تکتک حرکات و نفسهاش با صدای داخل سرش هماهنگ میشد و دیگه چیزی احساس نمیکرد.
جونگکوک اون لحظات از زندگیش رو بیشتر از هرچیزی حس میکرد و اگر میگفت لذتی برابر با سکس داشت هرگز دروغ نمیگفت.
مشت زدن به کیسهی گلابی شکل با آهنگ اون هم توی زمان استراحت براش مثل یک اعتیاد میموند، جایگزینِ شیرین و سالمی که مدتها بدنش رو عادت داده بود.
هرروز، یک آهنگ و یک ریتم تمرین، اونقدری این الگو رو از حفظ بود که میتونست چشنهاش رو ببنده و تمام قطرات عرقی که از روی صورتش پایین میریخت رو بشمره.
هیچچیز نمیتونست این خلا رو ازش بگیره، بجز ضربهی کوچیک و پر از تردیدی که با فاصلههای کوتاهی روی پشتش میخورد.
برای نادیده گرفتنش تلاشی نکرد، بار بعد که تکرار شد چشمهاش رو باز کرد و فورا با بیرون آوردن دستکش از دست راستش ایرپاد رو از گوشش بیرون کشید.
با گرفتن کیسه بوکس گلابی شکل از جنبیدن متوقفش کرد و همینطور که دستش رو به دیوار تکیه میداد به سمت شاگردش برگشت.
نگاهی براندازانه انداخت، با دهان باز نفسنفس میزد و بعد از پایین فرستادن بزاقش اخم نامحسوسی کرد، براش عجیب بود شاگردی که میدونه جونگکوک از مزاحمت متنفره وسط تمرین مزاحمش شده بود؛ پس دست و پا شکسته بین نفس زدنهاش پرسید:" مشکلی پیش اومده؟"
چهرهی پسربچه مضطرب، کمی درحال به خود پیچیدن و وحشتزده از نگاه و عصبانیت استادش بود تا اینکه شخص دیگری چشمهای جونگکوک رو مال خودش کرد.
مرد جوانی با لباسهایی مناسب هفتهی مد پاریس و بوی عطری که جونگکوک حدس میزد به همین زودی بهش اعتیاد پیدا کرده بود.
مرد جلو اومد و یک دست رو از جیب شلوار چرم و چسبونش بیرون کشید، همراه با جلو بردن دستش برای دست جونگکوک نگاهی قضاوتگرانه و آمیخته با تکبر به جونگکوک انداخت و لبهای هلویی رنگش رو حرکت داد:" مربی افسانهای که ازش حرف میزنن تویی؟"
جونگکوک با شل شدن پاهاش پایین پریدن قند خونش رو داخل چشمهای مغرور و تاریک پسری که مقابلش قرار داشت حس کرد؛ ولی هیچچیز براش دلیلی قانع کننده نبود تا جلوی دست دادن باهاش رو بگیره.
YOU ARE READING
𝐙𝐔𝐅𝐅𝐀
Romance-فکر کردی میتونی من رو رام خودت کنی؟ -بشین و تماشا کن. *** جونگکوک مربی با اعتماد به نفسی که از همون روز اول شیفتهی مالک جدید باشگاه، کیم تهیونگ میشه؛ ولی تهیونگ هم علاقهای به ارتباط برقرار کردن باهاش داره؟ Zuffa: Italian for "brawl", or "fight w...