توضیح:
در این داستان انیگما گونهای از گرگینهها هستند که فقط روح گرگ ندارند و تکاملی از هفت روح: گرگ، ببر، خرس، عقاب، نهنگ، شیر و انسان هستند. و به آلفای مرکب یا انیگما شناخته میشوند. این گونه بشدت نایاب و هر چند قرن در یک نسل ظهور پیدا میکند. آنها میتوانند بصورت آلفا، امگا یا بتا تغییر ماهیت دهند و در حین بروز قدرت توانایی تغییر در فرد مقابلشان را نیز دارند. زیرا قدرت آنها ورای هر آلفای غالبی است.
Enigma's Revenge
خورشید در حیاط قصر آرام آرام به غروب نزدیک میشد. و صدای پرندگانی که در عصرگاه به آواز میپرداختند با هیاهوی کودکان اندرونی قصر آمیخته شده بود و بوی زندگی را در فضا جاری میساخت. کودکانی که هیچکدام شاهزاده نبودند، با اسباب بازیهایی که باید متعلق به ولیعهد یا شاهزادهها و شاهدختهای قصر میبود بازی میکردند و مادرانشان که همه جزو خدمه بودند از چنین موهبتی خرسند به سرخوشی فرزندانشان نگریسته و بابت لطف پادشاه به آنها سپاسگزار و شاد بودند. حتی امگاهای بیفرزند آلفای رهبر در آن هنگام از لبخندهای کودکان شاد بوده و به هم شیرینیهایی که پادشاه آن روز برایشان تهیه کرده بود را به هم تعارف میکردند و از مهمانی لذت میبرند. تنها یک نفر بود که در میان همه آن جمع با وجود لبخندی که به لبهایش بود، غمگین و دلشکسته به بازی کودکان نگاه میکرد.
شش ماه از مرگ شاهدختش میگذشت. شش ماهی که برایش هر روز در رنج فراوان سپری شده بود. مقامات برای تولد ولیعهد بشدت به او فشار میآوردند ولی هیچکس نمیفهمید چرا هیچکدام از امگاهایی که هر روز به آلفای رهبر تقدیم میشدند، جانشینی برای سلطنت به دنیا نمیآوردند. طبیبان که ابتدا معتقد بودند امگاها مشکلی در حمل فرزند پادشاه دارند، حال به این نتیجه رسیده بودند که پادشاه به دلیل شوک حاصل از مرگ شاهدختش تمایلی به داشتن فرزند جدید ندارد و نسخهشان آوردن امگاهای بهتر و با رایحههای قویتر جهت برانگیخته سازی گرگ آلفای رهبر را دائما تکرار میکردند. هرچند هر کسی از جوار پادشاه هم گذر میکرد میتوانست روح گرگ قدرتمند آلفای رهبر را حس نماید. پس به قطع این گرگ پر جبروت در هنگام جفتگیری چنان بر رایحه امگاها مسلط میشد که باروری آنها را نابود میکرد. این تنها توجیه بود. زیرا تقریباً تمام امگاهایی که به خوابگاه رهبر فرستاده میشوند از شب زفافشان هیچ خاطرهای جز مدهوشی با رایحه تند و غلیظ کاج که از پادشاه استشمام کرده بودند، به یاد نداشتند. تنها خود آلفای رهبر بود که میدانست مشکل از کجا آب میخورد.
او قدرت جفتگیری با هیچکس را نداشت. زیرا توسط امگایش نشانه گذاری شده بود.
دیدن لبخند کودکی که به تازگی به راه افتاده بود، لبخند آلفا ییبو را پررنگتر کرد اما با طنین خاطره صدای امگایش در ذهن لبخند از لبهایش پر کشید: ببینش ییبو! دخترت میتونه روی پاهاش واسته... تشویقش کن آلفا... تشویقش کن...
YOU ARE READING
Enigma's Revenge
Fanfictionخلاصه وانشات: شاهزادگان همیشه نازپرورده نیستند فرزند هشتم پادشاهی سرزمین جنوب کسی است که متولد شده تا خواهران و برادرانش از دوشهای او بالا بروند او تنها امگای این خانواده است کسی که به یک ازدواج اجباری صلح سرزمین محکوم شد، فرزند خردسالش به قتل رسید...