➖➖➖➖➖➖➖➖➖
♾️♾️♾️♾️♾️♾️♾️♾️♾️
jongin pov
_مرتیکه فاکی کله کیری خر
انقدر عصبانی بودم که بلند بلند به اون فاکر عوضی فحش میدادم برای بار دهم گوشیم از جیبم در اوردم عکس خود عوضیش بود
به عکسش فاکی نشون دادم و رد دادم
نمدونم چطور به خونه رسیدم فقط میخواستم
خودم به استخر برسونم تا عصبانیتم یکم کم شه
اون عوضی با تمام حساسیت که به اون دختر هرزه داشتم بازم گذاشته بود انقدر نزدیکش بشه و ببوستش ... فاک اینو دیگه نمیتونم تحمل کنم...
اوه سهون فقط کافیه ببینمت از تخمات دارت میزنم
بدون درنگ لباسامو در اوردم و با لباس زیر خودم تو استخر پرت کردم
بعد از دقایق طولانی خودم بالا کشیدم و لب استخر نشستم حالا که عصبانیتم کمتر شده بود
احساس ناراحتی عجیبی داشتم اینقدر که قلبم درد گرفته بود و کاسه چشمم پر اشک شد
لنتی من هیچوقت ادم احساساتی نبودم ولی در مقابل سهون همیشه یک ادم دیگه میشم
یه ادم عاشق بدبخت حسود
صدای بسته شدن در که اومد متوجه شدم وارد خونه شده و داره صدام میزنه + جونگ ... جونگین
بدون اینکه جوابشو بدم لبه استخر موندم تا خودش پیدام کنه
وقتی حضورش رو حس کردم روم ازش برگردوندم
با دیدنش احساسات عجیب غریبم بیشتر اوج گرفت و تا مرز گریه بردتم ولی جلوشو گرفتم +جونگ ... هزار بار بهت زنگ زدم داشتم سکته میکردم ... چرا ساکتی ... خواهش میکنم روتو برنگردون باور کن من نمیخواستم ... اون عوضی خودش اون کارو کرد من غافلگیر شدم ... بیب یه چیزی بگو دارم نگران میشم
بدون اینکه کلمه ای حرف بزنم به سمت اتاقم حرکت کردم اونم پشت سرم میامد و پشت سر هم صدام میکرد
صبرم که به سر اومد جامدادی روی میزم به سمتش پرت کردم که مستقیم به فرق سرش خورد و از درد اخی گفت _بهتره جلو چشمم نباشی وگرنه اون تخمای بی خاصیتتو از جاش در میارم
همینطور که سرش رو میمالید با چشمای گرد گفت : جونگ اصا میخوای زنگ بزنم به اون دختره بگم من خودم دوست پسر دارم و فحش عالم و ادم بهش بدم ها میخوای ؟؟
با فریادی بلند گفتم : توی عوضی اگه میخواستی باید خیلی زودتر از اینا بهش میگفتی دوست پسر داری ... هون توی عوضی همیشه از اینکه منو به بقیه به عنوان دوست پسرت نشون بدی خجالت میکشی ... و منم این جور رابطه ای که تو در پیش گرفتی رو نمیخوام سهون نمیخوام
وقتی عصبی میشد رگ های پیشونی و گردنش میزد بیرون الانم همینطوری شده بود با عصبانیت گوشیشو در اورد و خودش مشغول با گوشیش کرد
خودمم میدونم این حرفام همه چرته من حتی نمی تونم یک دقیقه به بدون اون بودن فکر کنم ولی چاره ای ندارم
بعد از مدتی با صدای دورگه ای گفت : گوشیتو نگاه کن
با چیزی که دیدم متحیر دستم رو جلو دهنم گرفتم و همونطور خشکم زد گوشی رو بسمتش گرفتم گفتم : تو دیوونه شدی ...این چه کاری بود کردی ... عکسمون پست کردی و نوشتی دوستت دارم اخه احمق اگه این عکس به دست خانوادت برسه تمام دار و ندارت از دست میدی ... خدای من سهون س..سریع پاکش کن تا کسی ندیده ... سریییع
وقتی دیدم حرکتی نمیکنه به سمتش رفتم تا خودم پستش رو پاک کنم ولی بجاش گوشی پرت کرد رو تخت منو محکم بغل کرد کنار گوشم بوسید و گفت : هیچ چیز اندازه تو برام اهمیت نداره جونگ
با چشمای اشکی التماسش کردم : سهون خواهش میکنم پاکش کن تو که میدونی خانوادت به خون منو پدرم تشنه هستن ... تو فقط با این کار زندگی خودتو نابود میکنی ... من دیگه چیزی ندارم برای از دست دادن ولی تو تمام زندگیت در حال تلاش برای رسیدن به جایگایت الانت بودی ... نباید به خاطر پسر قاتل برادرت زندگیتو نابود کنی ... میفهمی چی میگممم
دو طرف صورتم گرفت و با اون چشمایی من عاشقشون بودم گفت : جونگ من دیوانه وار عاشقتم ... هیچ چیز بغیر از توبرام مهم نیست هیچ چیز
احساس کردم هیچ هوایی برای تنفس ندارم کاملا خشک شدم از این ابراز احساس قاطعش تمام بدنم به سمتش کشیده شد وپر شور ترین بوسه عمرمو روی لباش نشوندم
دیگه نه برام اون هرزه مهم بود نه هیچ چیز دیگه
لعنتی من به طرز لعنت شده ای عاشق این بشر بودم
__________________________
YOU ARE READING
Like you
RomanceTwoshot : صبرم که به سر اومد جامدادی روی میزم به سمتش پرت کردم که مستقیم به فرق سرش خورد و از درد اخی گفت _بهتره جلو چشمم نباشی وگرنه اون تخمای بی خاصیتتو از جاش در میارم Sekai