با لبخند به برادر دوقلوش نگاه کرد، برادرش با اینکه آلفا بود ولی رفتار و حرکاتش انقدر بچه گونه بود که فکر میکرد با یه بچه دوساله طرفه.
_هیونگ، به اپا گفتی؟
_اره
لیام کمی خم شد و گوشه کتش رو مرتب کرد و تیپش رو برانداز کرد تا هیچ کم وکسری نداشته باشه
قرار بود یه شب عالی با دوستاشون و پدرشون داشته باشند.
_لیام
_هوم
_بریم ببینیم اپا اماده است یا نع؟
سرشو کمی تکون داد و از آینه دور شد و سمت در اتاق رفت
....
_سیگار رو بده ببینم
_داریم میریم پیش اقا بزرگ، میدونی که حساسه
_نریم
_شوخی خوبی نبود
_لطفا نریم
تهیونگ متعجب ماشین رو گوشه خیابون پارک کرد و سوالی به جونگکوک خیره شد
_یعنی چی که نریم
_تو خودت همه ی حرفای اون پیری رو از بری، بیا نریم و یه بهونه ای بیاریم
_خودت میدونی که شدنی نیست
_خب باشه..
مرد بزرگتر وقتی دید جونگکوک ناراحت شده و علاقه ای برای رفتن به اون مهمونی کذایی نداره سعی کرد از تنها نقطه ضعف اقا بزرگ استفاده کنه
_وایسا الان درستش میکنم
گوشیش رو از جلوی داشبرد برداشت و شماره اقای کونگ رو گرفت
_بله، بفرمایید
_اقای کونگ متاسفم این وقت شب مزاحمتون میشم، میخواستم ببینم میتونید جلسه امروز رو با آقا بزرگ رو کنسل کنید؟
_متاسفم اقای کیم، اقای جئون این رو یه توهین بزرگ میدونن
_اوه جدی؟ خب پس من دیگه اون قرارداد رو امضا نمیکنم.
_فکر میکنم اگر اقای جئون دلیلتون رو بشنون، حتما درکتون میکنم
_ام راستی جونگکوک با منه
_میدونم اقای کیم
با قطع شدن تلفن نفس راحتی کشید و به عموی جذابش خیره شد
_عموووو
_چته؟
_نظرت درمورد یه شب مست و پاتیل بودن چیه؟
Taehyung
نگاهمو ازش گرفتم و با استارت زدن ماشین راه افتادم
_جونگکوک، اگر ببینم استوری چیزی گذاشتی و ابروی منو جلوی دانشجو هام بردی من میدونم و تو

VOCÊ ESTÁ LENDO
ᴅɪꜱᴛᴀɴᴄᴇ|completed
Fanficfull سال ها استوار و قوی زندگی کرد تا دوتا توله آلفاش احساس نداشتن والد آلفا رو تجربه نکنند. اما.. اونا نیاز به والد آلفا دارن.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کاپل: ویمینکوک ژانر: عاشقانه.. ا...