[ پاسگاه سئول _ ساعت 9:15 بامداد _ ]
امشب لی فلیکس بهترین جاسوس کره قرار بود به مهمونی
باند c.h بره تا مدارک مهمی رو از اونجا بدزدههمه چی از دیروز شروع شد
فلش بک
_ [ساعت 12:39بامداد]
به سمت یکی از اتاق های پاسگاهمون حرکت کردم
<اتاق جلسات>
در زدم و وقتی اجازه گرفتم رفتم داخل احترام نظامی گذاشتم و رفتم نشستم
*خب بهتره جلسه رو شروع کنیم*
سرگرد ادامه داد
* همونجوری که میدونید لی فلیکس بهترین جاسوس ماست
آقای لی ما از شما میخوایم مدارک مهم باند c.h رو برامون بیارید ولی *سرگرد سکوت کرد و بهم زل زد
* این کار خیلی خطرناکه حاظرید جونتون رو پاش
بزارید؟*جواب دادم :
_ چرا که نه آقای کیم
کیم لبخندی زد و گفت
* شما باعث افتخار مایید امیدوارم سالم برگردید امشب براتون اطلاعات رو میفرستم *
کمی مکث کرد و پاشد و گفت
* خب جلسه تمومه *
همه احترام نظامی گذاشتیم و از اونجا رفتیم
داشتم داخل راه رو راه میرفتم که یدفعه جیسونگ پرید رو کولم
_ هی چته وحشی
خندید و گفت
+ یادته برات غذا خریدم؟؟ الان برام جبران کن و منو تا اونجا ببر
به بیرون اشاره کرد و ادامه داد
+ بریم یه چی بخوریم هوم؟؟
بهش چپ چپ نگاه کردم که گفت
+ باشه بابا من حساب میکنم گدا
بهش نگاه کردم و زبونمون در آوردم
_ گدا عمته اگه گرسنه نبودم همینجا ولت میکردم هان جیسونگ
+ تو منو ببر کار به اینا نداشته باش
جیسونگ رو روی کولم تنظیم کردم و به سمت در رفتم
_ آیشش هان جیسونگ کمتر غذا بخور خیلی سنگینی!
______
سلامممم چطوریددد؟؟؟
خوبید؟؟
از سناریو خوشتون اومد؟؟خب به هر حال
چون پارت اوله کوتاه ووشتم ولی قراره خیلی زیاد تر باشه
بای قشنگای من♡
《277 Words》
Amis♡
YOU ARE READING
band c.h [hyunlix]
Science Fictionفلیکس مامور مخفی که میخواد مدارک باند c.h رو بدزده و توی شب مهمونی وقتی کسی حواسش بهش نیست میره داخل اتاق کار رئیس باند ولی رئیس باند میبینتش چون فلیکس ماسک زده بود هیونجین رئیس باند c.h نتونست صورت فلیکس رو به وضوح ببینه فلیکس بخاطر اینکه نتونست او...