لوهان دستاشو زیر چونه اش گذاشت و منتظر شد خاطره ای که سالها منتظر شنیدنش بودند از زبون آپاش بشنوه..
_خب بچها طبق قولم، سه هفته از تولد هجده سالگیتون گذشته و خب وقتشه دلیل ناپدید بودن پدرتون رو بگم ... من یه نوجوون 18 ساله بودم، که مامان و بابام توی یه عمارت با قوانین سخت خودشون کار میکردند، خانواده ام وضع مالی خوبی نداشتن و مجبور بودن با کار کردن توی عمارت جئون مخارج زندگی رو تامین کنن...اون عمارت یه قانون داشت امگاها و آلفاهای نامحرم نباید رایحه اشون به مشام هم برسن... و امگاها و آلفاهای نوزاد نباید تو جمع باشن تا رایحه اشون رو کسی متوجه بشه... وقتی که به سن سه سالگی میرسیدن با آموزش های مکرر بهشون مخفی کردن رایحه رو یاد میدادن و بعد اوناهم میتونستن آزادانه به داخل عمارت بگردن ولی با مخفی کردن رایحه اشون این گردش امکان پذیر بود و برای امگاهای هیت شده و آلفاهای رات شده یه مکان مخصوص در نظر گرفته بودن..
جیمین دیگه حرف هاش رو خودش به زبون نمیاورد، قلبی که توی اون عمارت بود به زبون میاورد، که هم خودش و هم آلفاهاش رو به خلسه عمیقی فرو برد
[ فلش بک]
موهای طلائیشو به بالا هدایت کرد و دنبال آپاش گشت...دلش میخواست رایحه اش رو آزاد کنه و از بوی وانیلش لذت ببره..
_آپااااا کجایییی؟؟؟
_اینجام جیمین
به سمت آپاش چرخید و با لبخند سمتش دوید.
_آپا شنیدم نوه و پسر خوانده آقای جئون دارن از سوئد بر میگردن
_درسته، یازده ساله که به سوئد رفتن و بالاخره قراره برگردن.
جیمین چیزی نگفت و غمگین سرشو پایین انداخت، یکی مثل نوه و پسر خوانده جئون برای پیشرفت به خارج از کشور میرن، یکی مثل جیمین که باید حسرت یه مدرسه خوب رفتن به دلش بمونه.
ولی با خودش یه عهدی بست، که انقدر پیشرفت کنه که هم خودش و هم خانوادش وقتی پا به جایی میزارن با سر بلند بهش افتخار کنن..
_جیمین، جئون تصمیم گرفته همه ی کارکنان رو به عمارت دعوت کنه
_برای کِی؟
_همین الان..بیا بریم تا عصبی نشده.
جیمین با والد امگاش وارد عمارت شد و با ذوق همه ی عمارت رو نگاه میکرد، خیلی زیاد به عمارت نمیومدن و اینکه بعداز چند هفته دوباره اون خونه اشرافی رو ببینه باعث میشد چشم هاش از ذوق برق بزنن.
جئون مثل همیشه با اقتدار از پله ها پایین اومد و رو به روی تمامی خدمتکارانی که به صف شده بودند ایستاد
_فرداشب پسرخوانده و نوه من از سوئد به کره میان و قراره جشن بالماسکه با رعایت قوانین عمارت برگزار بشه...همخوابگی با آلفاها یا امگاها یک قانون شکنیه.. و خودتون میدونید مجازات قانون شکنی چیه دیگه نه؟

ВЫ ЧИТАЕТЕ
ᴅɪꜱᴛᴀɴᴄᴇ
Фанфикسال ها استوار و قوی زندگی کرد تا دوتا توله آلفاش احساس نداشتن والد آلفا رو تجربه نکنند. اما.. اونا نیاز به والد آلفا دارن.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کاپل: ویمینکوک ژانر: عاشقانه.. اسمات...