KookV

2.8K 138 24
                                        

از ازدواج مادر جونگکوک و پدر تهیونگ چند ماهی میگذشت و اونها عملا به خون هم تشنه بودن
يعنى درواقع جونگكوك به خون تهيونگ تشنه بود چون اون پسر و پدر عوضيش(از نظر كوك) تصميم گرفته بودن زندگيش و نابود كنن و اوماش رو ببرن تو تيم خودشون
حالا چند روزى از مسافرت آقا و خانم كيم ميگذشت واين سگ و گربه چند روزى رو بايد با هم كنار ميومدن.

Jungkook POV:
خسته و كوفته از باشگاه اومدم خونه و با سكوتى كه تو خونه حاكم بود ابرومو بالا انداختم
- يعنى چى باعث شده اين توله ببر آروم بگيره؟!
قدم هامو سمت نشيمن كشوندم و با ديدن يونجين كه نشسته بود و باهاش صحبت ميكرد پاهام از حركت خشك شد

⋆⋆⋆

فلش بك به يك ساعت قبل
ته مشغول اشپزى بود كه زنگ خونه رو زدن
+واى خدايا مرتيكه مگه كليد نداري
همونطور كه غر ميزد سمت در رفت و با ديدن چهره ى ناآشنايى پشت در قايم شد تا روناى سفيدش كه با يه تيشرت لانگ مشكى پوشيده شده بودن كه خيلى جلب توجه نكنه
+ا..امم سلام؟ با كى كار داشتيد
*اوه سلام...من با ج..جونگكوك كار داشتم خونه نيست؟
+نه فكر ميكنم كه باشگاه باشه ميتونم بهش بگم كه اومدى سراغش
پسرك چهره اش كم كم عصبي شد و شروع به داد و بيداد كرد
*يعنى چى خونههه نيستت مرتيكه عوضى!!!
+چ...چتته ساكت باشش
*ديشب توى كلاب يه طورى به فاكم داد كه هنوز نميتونم سالم راه برم اونوقت خونهه نيستت؟ كجاستت اصلا چرا من و بدون هيچ حرفى گذاشت رفت
تهيونگ شوكه از حرفاى پسر كشيدش تو خونه تا آرومش كنه
پايان فلش بك

⋆⋆⋆

* اوه سلام كوكيييى
پسر بزرگتر با نزديك شدن يونجين دستش و جلو اورد و با فشردن به قفسه سينه پسر فاصله اش داد
-اينجا چه غلطى ميكني
از عصبانيت دستش مشت شده بود و با اخم جدى به پسر نگاه ميكرد
تهيونگ تو سكوت به مكالمه اشون گوش ميداد
*براى چى ديشب يهو ولم كردى و رفتى كوكى
- اولا كه يادم نمياد بهت اجازه داده باشم با همچين اسمى صدام كنى
يقه ى لباس پسر و گرفت و تا دم در كشيدش و از خونه بيرون انداختش
-مورد دوم. خوش ندارم كه با هرزه هاى وان نايت استند بعد كارم خوش و بش كنم شنيدى؟ حالا بدو برو خونتون توله
در و رو صورت يونجين كوبيد و برگشت و سمت نشيمن رفت و با جاى خالى تهيونگ مواجه شد
با شنيدن صداى آب فهميد كه توى اشپزخونه اس پس ساك باشگاهش رو روي كاناپه انداخت
با قدمای اروم سمت اشپزخونه رفت و پشت تهیونگ قرار گرفت
تهیونگ با حس سایه ی سنگینی که روش افتاده بود چرخید و چون انتظار این فاصله کم رو نداشت جیغ ارومی کشید
-اوه ترسیدی هیونگ؟
کوک سرشو کج کرد و با پوزخند رومخی ادامه داد
-تو نباید غریبه ها رو وارد خونه کنی
فاصله اشو با تهیونگ کمتر کرد و اون و به کابینت چسبوند
-اونم وقتی که مث یه طعمه ی سفید و کردنی لباس میپوشی
با رون لخت تهیونگ چنگی زد وتهیونگ رو بلند کرد روی کانتر گذاشت
+چ...چیکار میکنی تو عوضی ولم کن
تهیونگ و بین دستاش حبس کرد و با چشمای خمار بهش زل زد
-باهام راه بیا هیونگ نمیخوام پوست قشنگت و زخمی کنم
با خشونت لباشو رو لب تهیونگ کوبید و بوسه ی هورنیعی رو شروع کرد
تهیونگ بین دستاش میلرزید و سعی داشت ازش جدا شه اما عطش کوک اجازه نمیداد
+اومممم
-اوه لاو چیزی میخوای بگی؟
+ن...نکن این کارو م...من مثل هرزه های وان نایت استندت نیستم
کوک دستاشو زیر تیشرت ته برد و همونطور که از نرمی پوستش تعجب کرده بود با صدای خشنی زمزمه کرد
-سوییت دال...معلومه که تو از اونا با ارزش تری
از حس لمس دستای قویش نتونست ناله هاشو کنترل کنه
+ا...اما اههه... اما تو خیلی بد به فاکش داده بودی
کوک خنده ی ارومی کرد و لاله ی گوشش و بین دندوناش گرفت و بعد رها کردنش زمزمه کرد
-اگه پسندت بوده میتونم بهتر از اون هرزه به فاکت بدم سوییتی
تهیونگ از شدت درتی بودن حرفش به لرزش افتاد و دهنش بدون صدا باز و بسته میشد
اروم و محتاطانه بدن تهیونگ و روی کانتر خوابوند و با یک حرکت پنتی مشکیشو از پاش دراورد
-فاک...صبحا جلوی اپا و اوما برام قلدری میکنی و شبا درحالی که ناله میکنی پنتی خیستو از پات درمیارم
+خ....خفه شو جئون
-با کمال میل
زبون سرکشش رو رو سوراخ تنگ و صورتی پسر کشید و شروع به اماده کردنش کرد
‌+ل...لعنتتتیییی
دوتا از انشگتاش و بدون مقدمه وارد پسر کرد و بعد چند مین با خشونت صاف ایستاد
-مثل یه توله خرچوش که تو دام روباه افتاده زیرمی و داری ناله میکنی....دیکم بیشتر از این نمیتونه منتظر پاره کردنت بمونه بیبی
تمام لباساش رو درحالی که با نگاهش داشت تهیونگ نالان و هورنی رو میخورد دراورد
دیکشو چندبار پمپ کرد و سعی کرد اما درنهایت بدون هیچ ملاطفتی وارد سوراخ پسرک بیچاره شد
+اخخخ فاااککک بهت جئون خیلی درد دارههه
-فعلا که تو داری به فاک میری....لعنت بهش داری دیکمو تو سوراخت له میکنی
بدن تهیونگ و تو بغلش گرفت و به دیوار پشتشون چسبوند و شروع کرد به ضربه های شدید و سریع
تهیونگ دستاشو دور گردن کوک حلقه کرده بود و درحالی که به پشتش چنگ میزد براش ناله میکرد
-اهههه فاک افرین هیونگ بهم بگو چه حسی داره
تهیونگ با صورت عرق کرده درحالی که ذهنش دیگه قدرت تحلیل نداشت و فقط داشت لذت میبرد و از لذت اشک میریخت بهش زل زد
کوک درحالی که همچنان ضربه های خشنش رو ادامه میداد دستشو دور گردن تهیونگ حلقه زد و دید که چطور اون توله ی هورنی از چوک شدنش لذت برد
-چه حسی داره که مثل هرزه های کوچولو برای برادر ناتنیت ناله میکنی و دیکشو اروم میکنی
با حرف جونگکوک و بعد هم مکیده شدن نیپلاش نتونست تحمل کنه و با شدت رو بدن جفتشون کام کرد
-اوه فاک پسر...اهه چه کثیف کاریعی راه انداختی
کوک بدن بیحال تهیونگ و محکم تر گرفت و بعد چند تا ضربه تو سوراخش کام کرد
-اههه فاک هیونگ
چند ثانیه تو بغل هم نفس نفس زدن
-بهتره ادامه اشو روی تخت انجام بدیم وگرنه نمیتونم تضمین کنم که اشپزخونه رو بیشتر از این به گند نکشیم....

______________________________

لطفا بلو را عفو کنید و دوسش داشته باشید
امیدوارم که کامبک تقریبا خوبی باشه
لاو یو 🩵

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 27, 2024 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Dirty oneshotsWhere stories live. Discover now