part six

1.4K 251 88
                                    

رو به روی عمارت نحسی که سالها زندگیش رو تلف کرده بود ایستاد و زنگ در رو فشرد

منتظر شد تا در عمارت باز شه و پا به اون عمارت کثیف و آلوده از گناه بزاره.

با صدای پیرمردی فرتوت لبخندی زد و به سمتش قدم برداشت.

_اتفاقی افتاده مرد جوان؟

_میخواستم جئون رو ملاقات کنم، حرف مهمی دارم

_اجازه بدید بهشون اطلاع بدم.

تلفن رو برداشت و به کارکنان داخلی عمارت خبر داد تا اونا به گوش ارباب عمارت برسونن.

_بفرمایید داخل.

نگاه های متعجبی که روی خودش بودن رو زیاد جدی نگرفت و فقط به یه چیز اهمیت میداد، اینم اون بود ک همه ی اون قوانین مسخره هنوزم پا برجا بود.

هیچ گونه رایحه ای از هیچکس ساطع نمیشد، و این جیمین رو قلقک میداد برای قانون شکنی.

لحظه ای روی سنگ فرش ها ایستاد و به خودش نگاه کرد.

_شت، منم رایحه ام رو پنهان کردم ک

این یک عمل ناخودآگاه بود، ولی بهتر بود فعلا با قوانین جئون جلو میرفت و بعد، همه چی رو بهم میریخت.

رو به روی در اصلی عمارت ایستاد و سرش رو بالا گرفت و با پوزخند گوشه لبش در عمارت رو باز کرد و وارد شد.

با دیدن جئون اخمی کرد ولی خودش رو نباخت و دقیقا رو به روی اون ایستاد.

جئون با دیدن جیمین کمی اخم هاش توی هم رفت، فکر میکرد اونو یه جایی دیده ولی نمی‌دونست کی و کجا.

_بفرمایید؟ اتفاقی افتاده؟

_من پارک جیمینم، باید درمورد موضوع مهمی باهاتون صحبت کنم

_پارک جیمین؟ پارک؟ تو یکی از اقوام پارک سونگکا هستی.......تو پارک جیمینیییی؟

با بلند شدن یهویی جئون لبخندی رو لبش نشست و از جاش تکون نخورد.

_بله پسرشونم

_تو نباید به این عمارت میومدی، تو تبعید شدی، ولی چرا زنده ای؟ هفده ساله خبری ازت نیست، فکر میکردیم مردی...

_بهتره بشینیم آقای جئون دانگهو

جیمین به سمت صندلی رفت و روی اون نشست و حرف هایی که سالها توی دلش تلنبار کرده بود رو به زبون آورد.

_خیلی رک و پوست کنده میرم‌سر اصل مطلب

_تو نباید زنده میبودی

_جئون خواهش میکنم بزار حرفمو بزنم.

_باشه می‌شنوم.

سرشو تکون داد و تکیه اش رو به صندلی محکم کرد.

_هجده سال پیش طبق خواسته خودم و نوه و پسرت سکس کردیم خودت در جریانی

_خیلی بی شرم و حیایی پارک‌ چیمین

ᴅɪꜱᴛᴀɴᴄᴇWhere stories live. Discover now