Bonus

429 83 31
                                    

21 سال قبل

"بک؟"

"هوم؟"

بکهیون بدون کنار گذاشتن ماگ قهوه و گرفتن نگاه از روزنامه ش جوابشو داد و چانیول با قدم های محتاط روی دسته ی مبلی که کنارش بود نشست.

"من داشتم فکر میکردم که الان که میدونیم که بچه─ که آلفای بیولوژیکی..."

"چیز بزرگی نیست چانیول. خیله خب، حالا که میدونیم چی؟"

"حالا که میدونیم... خب... فامیل من اول باشه."

بکهیون که حالا به همسرش نگاه میکرد خندید،

"و اونوقت چرا باید قبول کنم؟"

چانیول اینبار بدون هیچ نشونه ای از تپق زدن به حرف اومد.

"یعنی چی که چرا؟! اگه قراره ژنای تو رو داشته باشه فامیل من میتونه اول اسمش بیاد!!"

بکهیون روزنامشو روی میز گذاشت و بلند شد و همونطور که همچنان میخندید آروم به شونه ی همسرش ضربه ای زد.

"عزیزم. به همین خیال باش."

به طرف آشپزخونه رفت و چانیول دنبالش کرد.

"بکهیون!!"

"ما هیچوقت راجع به این صحبت نکردیم که قراره چجوری تصمیم بگیریم کی اول باشه. چرا من باید از شانسم بگذرم فقط بخاطر اینکه معلوم شده ژنای من مال تو رو شکست دادن؟"

"چون منصفانه نیست که همه چی مال تو باشه!"

بکهیون باقی مونده قهوه رو توی سینک خالی کرد و مشغول شستنش شد.

"نه عزیزم. چیزی که منصفانه نیست اینه که من مجبور شدم تست DNA بگیرم که بفهمم اگه تو تصمیم گرفتی من و این بچه رو ول کنی من چه حق و حقوقی نسبت بهش دارم."

"مزخرف نگو من هیچوقت قرار نبود همچین کاری کنم خودتم میدونستی─"

"نه نمیدونستم. و قسمت غیرمنصفانه لعنتیش هم همینجاست. ضمنا ما هیچوقت نمیخواستیم بفهمیم قراره ژنای کدوممون باشه، چون مهم نبود، چون موافقت کردیم که مهم نیست آلفای بیولوژیکی کی از آب دربیاد این بچه همونقدر که مال منه مال توام هست. پس الان که فهمیدیم که آلفای بیولوژیکی منم اهمیت چندانی نداره. پس متوجهی عزیزم قرار نیست بخاطر این مسئله فکر کنی که محقی که اسم تو اول باشه."

چانیول برای لحظاتی بدون حرف موند و بعد گفت،

"نباید هیچوقت با یه وکیل ازدواج میکردم!"

بکهیون ماگش رو توی آب چکون گذاشت و گفت،

"هی هنوزم شانسشو داری نا امید نباش."

"چه فایده داره وقتی قراره اون بحثم یجوری بپیچونی که به نفع تو و فامیل خودت تموم شه..."

آلفای بلند تر با نا امیدی گفت و بکهیون از آشپزخونه بیرون اومد تا سرجاش روی مبل برگرده.

The Kids Better Be All Right!Where stories live. Discover now