9 - Do you want on the bed?

148 26 79
                                    


یک هفته بعد:

با تمام توانی که داشت کل اون هفته رو از جونگکوک دوری کرده بود و اون و پدرش به هیچ عنوان کاری باهاش نداشتن و نمیخواستن حسی رو براش بوجود بیارن که بخواد از اونجا بره.

پس فقط رهاش کرده بودن تا کمی اروم شه و اون توی این چند روز به لطف نزدیکی زیاد جونگکوک بهش تو اون شب، کابوس هاش رفته بودن و تمام خوابش برگشته بود و سراغ جونگکوک رفته بود و مدام اون رو توی خواب هاش میدید و گاها با لمس هاش از خواب میپرید.

و وقتی چشم باز میکرد هیچکس جز خودش توی اون اتاق ۲۰ متری نبود.
اینبار که بیدار شد ، سعی نکرد خوابش رو فراموش کنه ، چشماش رو بست و اون رو مرور کرد.

طوری که جونگکوک توی خواب اون رو در اغوش گرفت، گونه و گردنش رو بوسید و بعد با دست هاش کمرش رو نوازش کرد باعث شد آرامشی توی رگ هاش بیاد که تهیونگ حتی توی بیداری هم به کمرش قوس کوتاهی از لذتی که از بغلش برده بود، به کمرش بده و همین کارش باعث شد چشماش رو دوباره باز کنه و با سرعت توی جاش بشینه.

-چه مرگته...

زیر لب گفت و به موهاش چنگی زد, کش دور مچش رو برداشت و موهاش رو بست و وقتی از جاش بلند شد به سمت حمام رفت و سعی کرد امروز یکم حواسش رو به زندگیش بده هرچند که میلی نداشت اما زندگی فاکیش در جریان بود و نمیتونست جلوش رو بگیره.

با ورودش به حمام ، با پیچیدن صدای کوبیده شدن در عمارت و فریاد آقای جئون که داد میزد "سریع تر صداش بزنید"، قلبش عملا یک تپش رو جا انداخت.

چه اتفاقی افتاده بود؟؟

قبل از این که بخواد صدای دیگه ای بشنوه، از حمام بیرون اومد و خداروشکر میکرد لباساش هنوز تنش بودن چون به محض اینکه خواست در رو باز کنه دو نگهبان به سرعت به داخل اومدن و با نفس گرفته ای لب زدن.

-جناب جئون تیر خوردن، باید با ما بیای پایین.

قبل از این که تهیونگ بپرسه کدومشون، هر دو بازوی تهیونگ رو کشیدن تا با خودشون پایین بیارن و اون بازوش رو کشید و زیر لب زمزمه کرد

-خودم دارم میام!

و بعد همراه اونها به پایین پله ها رفت و یک جورایی داشت دعا میکرد که جونگکوک نباشه اما خب همیشه که به میل اون پیش نمیرفت، مگه نه؟

اون با رسیدن به پایین پله ها، جونگکوک رو دید که روی مبل کرم رنگ جلوی در نشسته و با صورتی که عرق کرده و پیراهنی که پر از خونه، به سقف خیره شده و نفس های بلندی میکشه.

لبهاش خشک شده بودن و موهای نمناکش روی پیشونیش پخش شده بودن و آستین لباس مردونش بخاطر تیری که خورده بود پاره شده بود و مبل کرم رنگ داشت کم کم رنگ خون میگرفت.

Reason Of My Cry.Where stories live. Discover now