پاهاش رو روی زمین آهسته و کوتاه میکوبوند.
از استرس احساس میکرد معده اش داره سوراخ میشه!
اون تلاش کرده بود و واقعا حقش بود استخدام بشه.
چند سال درس خونده بود و هر بار رد شده بود.
ولی هیچوقت جا نزد و ناامید نشد!
حتی اگر هم الان رد بشه بازم تلاش میکنه!
این ۱۲ امین شرکتی بود که برای مشاوره یا منشی رفته بود.
دفتر کیم تو سکوت کامل غرق شده بود.
آب دهنش رو قورت داد و دستش رو چفت هم کرد و روی زانوهاش گذاشت.
_نگران نباش جنی. تو قبولی. الان استرس نداشته باش. وای! چجوری استرس نداشته باشمم؟!
جنی مدام با خودش کلنجار میرفت.
صدای قدم های پای یه نفر رو شنید.
سریع موهای بلند و صافش رو مرتب کرد و گل سر نقره ای اش رو چک کرد.
در باز شد و قامت رئیس اون شرکت نمایان شد.
جنی فورا بلند شد و تعظیم کرد.
زیر چشمی به رئیس که بدون توجه به اون به سمت میز کارش میره نگاه کرد.
کیم تهیونگ! رئیس شرکت گلدن کیم!
تهیونگ به سمت میزش رفت و نشست و به برگه هایی که روی میز بود که نشون میداد پرونده ی جنی هست نگاه کرد.
ولی تو این مدت اصلا نگاهشو به جنی نداد و سرش فقط پایین بود.
جنی نشست و به چهره ی جذاب و جدی تهیونگ خیره شد.
این هزارمین بار بود که روی یه نفر کراش میزد!
تو دلش ورجه وروجه میکرد. چون فکر میکرد که رئیس قرار بود پیر باشه ولی جذاب و جوون بود!
نامحسوس لبخندی زد و به موهای تهیونگ نگاه کرد.
حالت دار بود و موی بلوند جلوش به بالا فرستاده شده بود و پیشونی بلندش به خوبی مشخص بود.
عینک گردی که روی چشماش گذاشته بود زیبایی اش رو دو چندان میکرد.
اونجا بود که تپش قلب جنی شروع شد.
نگاهش روی لب های سرخ تهیونگ و گردن بوسیدنی اش افتاد.
لبش رو گاز گرفت و تو تصوراتش غرق شد غافل از اینکه تهیونگ چند بار جنی رو صدا میزد!
تهیونگ برای آخرین بار با کلافگی با صدای بلند گفت : خانم کیم جنی!
جنی از لحن تند تهیونگ ترسید و به خودش اومد.
_ب...بله...رئیس...کیم...
تهیونگ دست روی پیشونی اش کشید و گفت : هیچوقت سابقه نداشتی؟
YOU ARE READING
Tata ♡ Nini | onshotes taennie
Fanfiction➖⃟🖤•• ⋆❝ ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـ𝟎𝟎:𝟎𝟎ــ٨ﮩ٨ﮩﮩـــ ➖⃟🖤••