What should I do?

8 1 0
                                    

یونگی آه سردی کشید و به جمعیت زیاد رو‌به‌روش نگاه کرد.

آره؛ اون بالاخره به این مرحله رسیده بود.

به خوبی می‌دونست که اون همه شادی و عشق قراره تموم بشه و باز ادامه داده بود.

جیمین درست یک‌سال پیش که شروع به قرار گذاشتن کرده بودند، گفته بود که یونگی اولین پسری‌ که باهاش قرار می‌ذاره و تا قبل اون فقط با دخترها قرار می‌ذاشت.

لبخند دردناکی زد، واقعا ابله بود؛ نه؟

چطور تونسته بود به پسری که گرایشش به دخترهاست دل ببنده؟

چشم‌هاش رو بست و میکروفون رو دوباره توی دست‌هاش گرفت.

دلتنگی درحال جویدن خرخره‌اش بود و حس می‌کرد الان نیاز داره تا جیمین مثل همیشه، ردیف اول نشسته باشه و بهش لبخند هدیه بده.

قلبش هنوز باور نکرده بود که جیمین درست یک‌هفته قبل از اولین کنسرتش، ترکش کرده بود.

اون با یه دختر وارد خونه‌ی دونفره‌اشون شده بود و با لبخند و گفتن جمله‌ی "با دوست دخترم آشنا شو هیونگ." قلبش رو کشته بود.

دیگه توانی توی پاهاش نبود، پس با عذرخواهی از بیننده‌ها، روی سطح زمین نشست و میکروفون رو جلوی لب‌های باریکش گرفت.

- خب... خوش اومدید، من مین یونگی هستم.

نگاهی به لیست آهنگ‌هایی که باید می‌خوند انداخت، حتی این لیست هم از روی علایق پسرکش نوشته شده بود.

سرش رو پایین انداخت تا بتونه خودش رو جمع و جور کنه که یهو حس کرد دستی دور گردنش حلقه شد!

با تعجب سرش رو بالا آورد که با جیمین چشم تو چشم شد.

- جیم...

جیمین لبخندی زد.

+ سوپرایز هیونگ‌نیم.

یونگی که تعجب کرده بود با لکنت ادامه داد:

- چ‍... چی؟!

جیمین پیشونی مرد رو بوسید که جیغ حضار رو به گوش‌هاش هدیه داد.

+ همه‌اش سوپرایز اولین کنسرتت بود هیونگِ من.

- پسره‌ی...

پسر کوچک‌تر خندید و انگشتش رو روی لب‌های مرد گذاشت.

+ اگه خوندن رو شروع نکنی، قول نمی‌دم که اینجا نبوسمت.

- باید تو رو نگه دارم؟

لبخند جیمین کش اومد.

+ اصلا جایی نمی‌رم تا نگهم داری، من درست همینجا و کنارتم مرد من.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 17 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

What should I do?Where stories live. Discover now