- اوه نه منظورم این نبود فقط ...
+ فقط چی چشمه کوچولو ؟
چشمه کوچولو ؟ باشه، ولی من اصلا کوچولو نیستم اون چطور میتونه آنقدر سریع مهربون باشه؟ . البته سهون به پسر گفته بود مرد در مقابلش با صد نفر دیگه خوابیده .پس این که به راحتی چرب زبانی کنه قابل درکه .
- من کوچولو نیستم. گوک من میخواستم بگم که من راحت نیستم با کسی بخوابم که ۱۳ سال ازم بزرگتره!
ابرو های کوک به سمت بالا هدایت شدن . محض رضای خدا اون پسر معصوم جلوش بهش گفت نمیخواد باهاش سکس کنه .! چیزی که کمی دیگه کوک رو متعجب میکرد این بود که با رابطه با پسر اصلا فکر نکرده بود . میخواست جلتمن باشه و به پسر پاسخ بده
+ تهیونگ باور کن از یک مرد ۲۹ ساله بهترم تو تخت !
شراب تلخ و گلوسوز پرید داخل حلق باریک پسر ، کوک دستی به پشت پسر کشید اما تهیونگ هنوز در ذهنش با این موضوع کنار نیومده که سوال کزای جدید کوک شروع شد .
+ باید زودتر بیایی خونم وسایل هات رو میفرستم جمع کنند
ته احساس کرد کمی دوست داره مرد روبهرو برای خودش باشه فقط کمی ؟ نه شاید آره کسی از ذهن پسر خبر نداشت. حرف مرد رو با سر تایید کرد و ادامه نداد . غذاش رو سرو کرد و بعد غذا و کمی صحبت از رییس شرکت jkخدافظی کرد رفت . رفت و کلی فکر رو با کوک تنها گذاشت
...
سومین چرخی بود که میزد روی تخت هنوز داشت به اون پسر فکر میکرد . اون لباس اون بدن اون چهره اون صدا همه ی فکر کوک شده بود . توی هرکدوم از طرح های رد پای از تهیونگ بود . شاید مرد سنگ دل عاشق شده بود ؟...
عصبی از صدای در شده بود . اهمیت نداد بپوشش ، دیشب کلی خورده بود وقتی به خونه رسید اونقدر گرمش شد . که فقط با یک تاپ شلوارک نخی ساده که همجا بدن بی نقص رو نشون میداد به تخت پناه برد . خسته و کوفته در باز کرد و با دیدن جئون توی چهار چوب در چشماهاش به بزرگ ترین حالت ممکن رسید .+ بد موقع امدم ؟
البته این سوال تا وقتی تو ذهن جئون بود . که به پسرش نگاه نکرده بود . اون تاپ حریری به راحتی نیپل های صورتی رنگ پسرش رو با اون پیرسینگ ناف به خوبی توی چشم جئون بودن . نگاه دقیق تری که کرد متوجه ی رون های توپر پسرش شد که اون حریری نازک داشت لمس میکرد . برای فرار از اون تصویر مقابل لب زد+ اجازه دارم بیام تو ؟
اگر الان از ته نوار قلب میگرفتند . احتمال سکته اش قطعی بود . اون مرد با کت و شلوار جلوش ظاهر شده بود و میگفت . بد موقع امدم ؟ اصلا ساعت چند بود ؟ کلی سوال از اون سوی ذهن به اون سمت میرفت. اما سوال بعدی جئون کمکی شرمسارش کرد و سریع ادامه داد.
-بی ادبی منو ببخش بیا داخل
در بیشتر باز کرد و جئون رو به داخل دعوت کرد . میخواست به سمت آشپزخونه بره تا چیزی برای جئون بیارن اما ... جئون دوبار حرف زد و تهیونگ رو ثابت کرد .
+ .تهیونگ امروز کتابخانه تعطیل بود پس گفتم بیام دنبالت بریم خونه تا بعد بیان وسایلت رو جمع کنن.
تنها کلمه که تو ذهن تهیونگ از موداوم ظهور میکرد تنها جلتمن بود . اون مرد یک جلتمن واقعی بود و تایپ تهیونگ .
_ مرسی از لطفت اما این همه عجله ؟
کوک نفسی گرفت گفت
+ مادرم مریضه و تنها اروزش ازدواج منه و بهترین کیس که میبینم تو ای میخوام زودتر. باهات ازدواج کنم
آلان کوک داشت اعتراف میکرد ؟ که دوست داره تهیونگ همسرش باشه ؟
- اوه باشه میریم لباس هامو عوض کنم که بریم
کوک با تکون دادن سر اکتفا کرد و تهیونگ بعد درست کردن شربت و کمی صحبت درباره ی خونه .ته از روی مبل بلند شد به سمت اتاق رفت حاضر شد . و بعد سوار ماشین میلیاردی کوک شدن سلیقه ی موزیک کوک تقریباً نزدیک به هم بود و تهیونگ بود که ریز لب با آهنگ هم خوانی میکرد خونه ی کوک توی حومه شهر بود . و برای رسیدن به اونجا ترافیک زیاد بود . تهیونگ به کوک نگاهی کرد گفت
- گوک میشه شیشه رو بدم پایین ؟
کوک لبخندی زد ادامه داد
+ چرا نشه فندوق ؟
تهیونگ عاشق لقب های اون مرد اعتراف نمیکرد عاشق اون مرده فقط کمی بهش حس داشت . شاید حسی مثل علاقه .... عادت ته همیشه این بود که موقع فک. کردن لباش رو بده جلوه این خیلی کیوت اما اون دوتا مزاحم تو ترافیک تو تا منحرف بودن ...
چه لبایی برای بغل دستیم هم همینجوری ساک زدی ؟ راضی بوده ؟تهیونگ کمی جا خورد و روشو برگردون و با دیدن مردی چاق با موهای چرت دندون زرد چندش شد خواست شیشه بده بالا که صدای کوک باعث این عمل تو ذهنش بمونه
+ چشمات مشکل داره آخه همسر من مادر تو نیست!
تهیونگ از جواب کوک سرخ شد و همینطور خوشحال و کلی احساس دیگه . کوکو شیشه رو بالا اما با حس کردن لب گرم ته روی گونه اش ... احساس کرد که میخواد اون لبا روی لباش باشن
- مرسی گوک خیلی خوب جوابش رو دادی
و بعد یک بوسه رو گونش خودش هم فهمید که نباید یک کار میکرد و سعی کرد اوضاع درست کنه
- من متاسفم نمیخوا...
هنوز حرفش ادامه داشت اما گوک ساکتش کرد .
+ ازش لذت بردم
𐙚˙✧˖°🎀🌸 ༘ ⋆。 ˚
سلام پارت جدید خدمتتون 🌱غلط املایی دیدید شرمنده 😭
ووت کامنت خیلی کمه میشه بیشتر بزارید 😭🫂؟
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐒𝐩𝐫𝐢𝐧𝐠 🌱
Romance«صاحب شرکت لواز آرایشی ، تو سایت دوستیابی به دنبال همسر میگرده.، چی میشه اگر عاشق پسری بشه که ۱۳ سال ازش کوچک تره؟» 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑲𝒐𝒐𝒌𝑽 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆,𝑺𝒎𝒖𝒕 𝑾𝒓𝒊𝒕𝒕𝒆𝒏 𝒃𝒚 𝑵𝑰𝑪𝑲