"لباش رو جدا کرد ازش"
+حالا دیگه گریه نمیکنی؟
- نه
توهم دیگه مسخرم نمیکنی ؟ ( با صدای آروم )
+نه قول میدم مسخرت نکنم
-هوم
حالا میشه منو بیاری بیرون از سبد؟
+نه چرا بیارمت پایین؟
- چون دیگه حال ندارم توش بشینم
+باشه هرچی تو بخوای
"بلندش کرد و گذاشتش زمین"
" ته وقتی کوک رو گذاشت پایین کوک هم رفت بغل ته و هر خوراکی که میدید مضر هست از ازش چندتا چندتا برمیداشت و دقیقا برعکس ته که فقط نچ نچ میکرد و کوک رو سرزنش میکرد و سراغ مواد غذایی و خوراکی های مقوی و سالم میرفت
بعد از پر کردن دوتا سبد بزرگ بالاخره کوک راضی شد که به سمت پیشخوان فروشگاه بره تا حساب کنن
با شنیدن قیمت سر به فلک کشیده از زبون اون زن پشت پیشخوان که حالا همچی رو حساب کرده بود کوک چشم هاش رو بست و توی دلش به خودش فوش داد که چرا انقد خرید کرده
باید نصف چیز هاش رو میزاست سره جاش چون اگه قرار بود انقد پول رو بده باید تمام پس انداز این ماهش رو بده و تا آخر ماه پول نداشته باشه
چشم هاش رو با خجالت باز کرد تا بره سمت خوراکی ها و اونارو بزاره سرجاشون که ته بهش اجازه ی تحلیل و تجزیه ی هیچ کاری رو نداد و کارتی که کوک نمیدونست از کجاش درآورد رو بیرون آورد و به سمت اون خانم گرفت
اون هم بعد از کشیدن کارت کیسه های خوراکیشون رو به اونها داد
بعد از بیرون اومدن از فروشگاه کوک با تعجب به سمت ته برگشت و رگباری ازش سوال هاش رو پرسید "
- اون کارته چی بود دیگه؟
از کجا این همه پول رو داشتی؟
نکنه دزدی کردی ؟
راستش رو بگو چی...
" قبل از اینکه کوک ادامه بده ته جلوی دهنش رو گرفت "
+ وای چقد حرف میزنی تو !
درسته از کتاب اومدم بیرون ولی یادت نیست چقد توی مانهوا من رو پولدار توصیف کرده بودی ؟
حالا من همونم هرچقدر هم از کارتم پول بکشم تموم نمیشه
حالا هم دیگه چیزی نگو و بیا بریم خونه که خیلی گشنمه الانم کم کم هوا داره تاریک میشه
" و بعد با غر غر های کوک که چرا زودتر بهش نگفته و هزار تا چیز دیگه به خونه رسیدن
هر دو سریع باهم مواد غذا و خوراکی هارو توی یخچال و کابینت ها جا ساز کردن و یه غذا سریع باهم درست کردن البته با کرم ریختن ها و مالیدن های کوک به ته
بعد از خوردن غذاشون هردو با خستگی به سمت اتاق خواب رفتن
کوک قبل از ورجه وورجه ها و شیطنت هاش قصد داشت شب دوباره با ته سکس کنه ولی دیگه نه حالش رو داشت نه روش میشد چون از صبح باهم دوبار سکس داشتن
پس هیچ کاری انجام ندادن و فقط توی تخت توی بغل ته رفت و جفتشون به سرعت خوابشون برد "
YOU ARE READING
My imaginary manhwa
Fanfiction"کوک ی نویسنده ی مانهواس که شخصیت مین مانهواش ته هستش و خودش هم توی مانهواش شخصیت مین دومه و باهاش کارای مثبت هیجده میکنه و ی شب همینجوری که داره مانهواش رو مینویسه خوابش میبره و صبح زود با سر و صدا با ترس بیدار میشه و میبینه تهیونگ رو به روش نشسته"