دوستت دارم

36 9 11
                                    


با استرس بند کوله ام رو چنگ زدم و وارد راهروی دانشگاه شدم . دو روز بود که جیمین رو ندیده بودم . بعد از این که بحث کردیم یا نه درواقع جیمین بحث کرد و من ساکت موندم دیگه جیمین رو ندیده بودم ، حتی جواب پیامی که دیروز براش فرستاده بودم هم نداده بود و این منو به شدت مضطرب می کرد .

داشتم سر هیچ و پوچ جیمین رو از دست می دادم !

با برخوردم با فردی از فکر خارج شدم و سریع خم شدم تا معذرت خواهی کنم .

+ حواست رو بیشتر جمع کن ! پسر قد بلند با اخم گفت و بعد از نیم نگاهی از کنارم رد شد .

حواسم رو بیشتر جمع کنم ؟

اصلا مگه حواسی هم برام مونده بود!

نفس عمیقی کشیدم وکوله ام رو از روی زمین چنگ زدم : به خودت بیا مین یونگی ، اصلا معلوم هست چه مرگته !

بعد از دقایقی راه رفتن و دلداری دادن به خودم بالاخره پشت در کلاسی ایستادم که می دونستم جیمین داخلش نشسته .

این اولین بار تو تمام سال های دوستیمون بود که انقدر از هم دور شده بودیم . اولین بار بود و من نمی دونستم برای درست شدنش باید چکار کنم .

نفس عمیقی کشیدم و وارد کلاس شدم ، این بار زودتر از همیشه رسیده بودم . کلاس هنوز پر نشده بود اما جیمین مثله همیشه کنار پنجره نشسته بود و مشغول نقاشی کشیدن گوشه ی دفترش بود .

اون جیمین همیشگی بود اما من تغییر کرده بودم .

فقط دو روز ندیده بودمش اما به قدری دلتنگش بودم که نمی تونستم نگاهم رو از صورتش جدا کنم .

لبخند کمرنگی زدم و جلو رفتم تا کنارش بشینم : سلام .

صورتش رو بالا آورد با دیدنم نگاهش دلخور شد : سلام .

می دونستم این بار من باید تلاش می کردم تا مشکلاتمون رو از بین ببرم ، سخت بود ولی باید سعیمو می کردم .

کوله ام رو روی میز گذاشتم و کنارش نشستم : بالاخره تونستم زود بیدارشم .

+ اوهوم .

نفس عمیقی کشیدم و به سمتش چرخیدم : جیمین ... می دونم اشتباه کردم ، قصدم ناراحت کردن تو نبود فقط حالم اونقدری بد بود که نمی تونستم درست فکر کنم می خواستم بگم ...واقعا مت-

+ پارک جیمین ! صدای بلندی حرفم رو قطع کرد و توجه جیمین رو ازم گرفت .

با عصبانیت به سمت پسرمو قهوه ای که حتی اسمش رو هم به یاد نمی آوردم چرخیدم .

+ این راسته که کیم هانول رو بوسیدی ؟ دهنم که برای توپیدن به اون پسر باز شده بود با شنیدن اون جمله بسته شد .

بوسیدن !

پارک جیمین !

+ تو ساختمون معماری همه دارن راجب این که تو و کیم هانول رو در حال بوسیدن هم دیدن حرف می زنن ، چرا بهمون نگفتی رفتی تو رابطه ! پسر مو قهوه ای در حالی که می خندید روی شونه ی جیمین کوبید : قول بده منو با دوستای دوست دخترت آشنا کنی ، دخترای بخش معماری خیلی خوشگلن .

[ Dear my friend ]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt