کوله پشتی که همراهش بود رو پشت در گذاشت و کلاه هودی رو از سرش برداشت درو باز کرد و با لبخند درخشانش وارد خونه شد.
_از همگی عذر میخوام که انقدر دیر کردم
بعد از اون تعظیم نود درجه ای به خانوادهاش که دور میز جمع شده بودند کرد
ایل سوک (پدربزرگ جین) با لبخند به نوه زیباش نگاه کرد و سری تکون دادایل سوک:بیا سوکجین.... کنار برادرت بشین
سوکجین هنوز لبخند روی لب داشت و کنار برادر بزرگترش نشست سولگی (مادر جین( رو به روش نشسته بود و با لبخند به پسر کوچکترش که امروز ۲۴ ساله شده خیره بود.
پدر جین لیوان قهوهای که تا دقایقی پیش مشغول خوردنش بود را روی میز گذاشت و پسرش را مخاطب حرفهایش قرار داد
جونگ هی (پدر جین): فکر میکردم بهت گفتم نباید توی مراسمهای مهم دیر کنی خصوصاً این جشن که برای تولد خودت بود و حضورت واسه همه ما چقدر مهمه.
جین سرش رو خم کرد به گوشه ناخنش چنگ انداخت و مشغول کندن گوشه ناخنش شد.
سولگی که این حالت جین رو میشناخت از زیر میز به پای پسرش ضربه آرومی زد و وقتی توجه جین بهش جلب شد به جونگ هی اشاره کرد جین دست دست کرد ولی آخر با صدایی که از ته چاه میومد بیرون زمزمه کرد_قول میدن جبران کنم پدر لطفاً از من آزرده خاطر نباشید.
جونگ هی که تا الان خودش رو خیلی کنترل کرده بود تا به حرکات کیوت پسر کوچکترش نخنده با صدایی که از شدت خنده میلرزید گفت :خیلی خوب لحظه قلم حرف نزن که اصلاً بهت نمیاد.
پاکتی از توی جیبش درآورد و سمت سوکجین گرفت و با سر اشاره کرد تا اون پاکت رو از دستش بگیره.
جونگ هی: هدیه تولدته بگیرش پسرم
، سوک جین با لبخند دستش رو جلو برد و پاکت رو گرفت و تشکر کوتاهی از پدر مهربونش کرد.
مادربزرگ تپلوی دوست داشتنیش صورت جین رو با دستهای سفید کوچکش گرفت و فشار آرومی به لپهای جین وارد کرد.یون جئونگ: آیگووو نوه عزیزم دیگه مردی شده باورم نمیشه انگار همین دیروز بود سولگی خبر بارداری دوبارهاش بهمون داد حالا ببین جینی کوچولوم چقدر بزرگ شده.
سوکجین دستش رو روی دست مادربزرگش گذاشت و اونو بین دستای کشیده و خوش فرم خودش گرفت و خندید.
ایل سوک: درست میگی عزیزم یاد زمانی افتادم که با سوجون (برادر بزرگ جین) توی حیاط پشتی همین خونه بازی میکردند.........آه واقعاً بچه پر سر و صدایی بودی سوکجین.
همه از این حرف پدربزرگ خندیدن و سوکجین با ته مونده خندهای گفت: پدربزرگ من به تنهایی نبودم سجون هم مقصر بود.
سوجون که تا الان ساکت بود ابرویی بالا انداخت و با خنده ضربهای به شونه برادر کوچکترش زد.
YOU ARE READING
Mistress of the master/معشوقه ارباب
Fanfictionسوکجین توی تولد 24 سالگیش کتاب قدیمی از پدربزرگش هدیه میگیره که قراره مسیر زندگیش عوض کنه. جین متوجه لبخندی که روی لباش شکل گرفته بود شد دستاش برای لمس پسر پایین برد و کنار گوشش با صدای بم زمزمه کرد +وقتشه برگردی خونه جینی کاپل اصلی:تهجین کاپل فرعی...