III

611 57 14
                                    

شتر از یک ماه شد که با لیام زین و نایلر دوستم
ما باهم بیرون میریم و خرید میکنیم
فهمیدم که زین خونش خیلی به ما نزدیکه و نایل هم خونه روبه روی زینه من با زین خیلی راحتم ما باهم صمیمی شدیم همش باهمیم لیام مسخرمون میکنه و من فقط میخندم و لپام سرخ میشه

_خداحافظ هری امروز بهت زنگ میزنم
_باشه باشه خداحافظ
زین به ستون چوبی اویزون شده بود برای اخرین بار نگاهش کردم و دست تکون دادم برگشتم و رفتم خیلی خسته ام میخوام برم خونه مامانم برام یه قهوه درست کنه و تو بقل جما بخوابم
زنگ میزنم اما کسی در رو باز نمیکنه
_جمــــــــــــــــــا؟! مامــــــــــان؟!
محکم به در مشت میکوبم
_جیمــــــــــــــــــز؟
از زیر در کلید اضطراری رو با سختی بر میدارم و در رو باز میکنم داد میزنم و همه رو صدا میکنم طبقه اول ؟! نیستن
دوم؟!نه
سوم؟؟؟؟؟
_مامـــــان!!!!!
چشمام پر اشک میشه و صدام میلرزه دستش رو میگیرم و نمیتونم بفهمم چرا قلبش دیگه نمیزنه و بدنش سرد
مامانم روی زمین توی اتاق خودش و جیمز افتاده در حالی که قلبش نمیزنه و بدنش سرده
نمی‌تونم چیزی بگم
فقط جیغ میزنم من مثل دخترا ام
مامان نباید بری نباید منو تنها بزاری
مامانم مریض بود و اینو هفته پیش به من گفتن با اینکه خیلی وقته جیمز و جما میدونن
گوشی مامانم رو برداشتم و یه جیمز زنگ زدم
_سلام عشقم انه
_جیمز مامانم.....مامانم ....ر..ررفته
_هری؟!توچی داری میگی؟؟؟
الو هری؟هنوز اونجایی؟؟؟این شوخیه خوبی نیست!هری؟!
تلفن از دستم پرت شد و روی بدن سرد مامانم پرت شدم و کلی گریه کردم

یه هفته گذشته، مامانم یه هفتس که ترکم کرده جما میخواد فرار کنه و زندگیم کلا بهم ریخته مامانم یه نامه نوشته و توش سرپرستی من وجما رو به عهده جیمز گذاشته
_جما نکن !منو ترک نکن تنهام نزار
_نمیتونم هری
الو پیتر من حاضرم چی؟ اون کیه؟! نه نه مهمه!!! تو نمیتونی الو ؟الو؟
جما اشک توی چشماش جمع شد و جلوی دهنش رو با دستش گرفت
_جما؟حالت خوبه؟؟؟
_نه!نیا هری
خشکم زد و همونجا وایستادم
که صدای جیغ امد
_جما؟!
رفتم توی دستشویی جما دستش رو روی شکمش چسبونده بود
_هری دوست دارم
بیهوش شد و دیگه صدایی نشنیدم ازش
برای همیشه دیگه صدایی ازش نشنیدم رگش رو زده بود اورژانس دیر رسید چون دیر زنگ زدم اما اونا گفتن جما حامله بود
اولش باور نکردم اما بعدا دیدم توی دفتر خاطراتش راجب بچه ی خودش و پیتر نوشته بود اون میگفت بچه رو میخواد دلش میخواد اسمش رو النا بزاره و اگه پسر شد هم الوین میزاره
بی چاره خواهرم چه رویاهایی داشته
انقدر شوکه بودم که نتونستم حتی گریه کنم
______________________________
میدونم خیلی چرته ببخشید :)))

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 04, 2015 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

cold hearted 1 (Larry stylinson)Where stories live. Discover now