chapter2

104 16 6
                                    


داستان از دید هرمس.زمان حال

-آوففف.چیکار میکنی؟

با ضعف جیغ ردم وقتی اون پرستار دستوپاچلفتی سوزن سرمو از دستم کشید بیرون

-هی..آروم باش.تو خیلی ناز نازی هستی

-چطوره بگیم تو خیلی دستو پاچلفتی هستی؟

خندید

-تو برده ی جدیدی درسته؟

با دهن باز نگاش کردم.برده؟؟

-شرط میبندم اینطوریه.نیتن خیلی کله شقه که حواسش نبود تو ممکنه حامله شی

اون دختر هنوز میخندید و با هر حرفی که میزد من بیشتر تو تعجب غرق میشدم

برده؟نیتن؟من؟و...بچه....نکنه اون فکر میکنه....این بچه ی من ونیت...

-تو برده ای؟

سعی کردم هر چیزی که میتونم بگمو بریزم بیرون .پس دهنمو باز کردمو اجازه دادم کلمه ها بیان

با تعجب بهم زل زد

-امم..آره خب...مگه نمیدونی؟

ایندفعه بیشتر از قبل تعجب کرده بود

نمیدونستم چی بگم.میخواستم حرف بزنم که یهو در باز شد و جولیان اومد داخل اتاق.و واقعا ممنونم که منو از این بیست سوالی وحشتناک نجات داد

-نیلا؟تو اینجا چیکار میکنی؟

-خب من اومده بودم سرم این برده رو قطع کنم همین

-اوه.باشه.حالا میتونی بری

-بله خانوم

نیلا رفت بیرون و من با سیل سوالام به جولیان حمله بردم

-اون چی میگه؟من برده ام؟ینی چی اصن؟نیتن نفهمیده؟ من چیجوری..

-هی هی .یه نفس عمیق بکش.

-جولیان..

-خیلی خب...ببین...همه فکر میکنن تو برده ای.یکی از برده های نیتن.خب همه ی ما هستیم.نیتن کلی آدم داره و ما ها همه مطیع اونیم .خب؟

-ینی برده اونین؟

سرشو تکون داد

-منم هستم؟

-چی؟نه..نه.بقیه اینجوری فکر میکنن.چون تابه حال ندیدنت.خب اونا دخترای نیتنو میشناسن تو غریبه هستی..میدونی که؟

-دخترا؟

با تعجب پرسیدم

-برده های دختر نیتن..ینی...

-برده های س**؟

با ناراحتی حرفشو کامل کردمو اون با تاسف سرشو تکون داد

-تو هم هستی؟

-خب...من پرستار پخشم...برده ای که مقام گرفته

Born To Die(Z.M)Where stories live. Discover now