پارتيه لعنتي

172 13 32
                                    

قبل از شروع تاكيد مي كنم هرچي شد منو مثله اون هرزه تصور نكنيد خواهشا اين منم فاطمه فقط اسمم انجلاس و چشمام اينجا سبزه تنها فرقم همينه( نه كه مي دونيد چه شكليم-_-) خوب خوش بگذره😂







اگه از من بپرسن بد ترين جايه جهان كجاس ميگم پارتي ها و كلاپ. چون اين كلاپه لعنتي باعث ميشه از خود بي خود بشم و بخوام همش بخورم( مشروبو منظورمه-_-) يا سيگار بكشم. كه يك بار بيشتر نشده انجامش بدم.  ولي يك پارتي يا همون كلاپ يك چيزي رو از من گرفت به اسمه آزادي خب تقصير خودمه و اون ليزا. اون روز ليزا ( خواهر ناتنيم مثلا) بهم گفت " بري يك كلاپ اون فوقلادس بيشتره سلب ها ميرن اونجا و تو نمي دوني شايد يكيشون مست بود و تو بتوني به بوسيش فكر كن من جاستينو به بوسم. بعدش ادايه بوسو در اورد حالم بد شد.

اخم كردم و گفتم " وووووو يواش دختر . جاستين الان تويه توره و اصلا اينجا نيست. در ضمن من نمي يام. من دانشگاه دارم و استاده زمين شناسي بهم...." ليزا اخم كرد و گفت " منظورررررر. نمي يام نداريم.  تو مي ياي و حرف هم نمي زني" بعدش دستمو كشيد. و مجبورم كرد بشينم تا ارايشم كنه.و تا اون مهمونيه لعنتي شيش ساعت مونده بود. اما اون آرايشم كرد. چيزي نگفتم. اون پن كيكو رويه صورتم خالي كرد. بعدش با رژ جيگري صورتمو سرخ كرد.

اه اه حالم بد شد. چقدر آرايشم كرد. صورتمو شبيه اين دلقكا كرده بود. لباسامو لختي انتخواب كرده بود. اون مدام وصت كارش موهايه بنفششو بينه لباش مي زاشت و مي خنديد. اخرش به خودم نگاه كردم. اه اه عينه دلقكا شده بودم. ليزا رو كنار زدم و صورتمو پاك كردم و فقط كمي آرايش كردم. ليزا همش غر غر مي كرد. ولي من تصميم نداشتم برم سيرك مي خواستم برم كلاپ. بعد از آرايش شام خورديم تا ليز آماده بشه. ليز آماده شد و ما از مامان خداحافظي كرديم.






تويه ماشين ليز فلشو تويه ضبت گذاشت و اول از همه اهنگه weird people از ليتل ميكس اومد  و من عاشقه اين اهنگم با اين اهنگ همش بالا و پايين مي پريدم. و همش با كورس مي خوندم و ليز مي خنديد و همراهيم مي كرد. اونقدر خوشحال بوديم كه يكي دوتا چراقه قرمز رد كرديم. بي خيال من امروز مي خوام خوش بگذرونم.  بعدش اهنگه she زين ماليک اومد. واو عاليه من عاشقه زينم. سرمو ما اهنگ تكون مي دادم. ليز فقط مي خنديد ما مست شده بوديم. بدون مشروب


وقتي زين صداشو كشيد من اشكم از شدت ذوق سرازير شد. ليز ولي فقط مي خوند . اون زينو مثله من دوست نداشت. بعدش اهنگه مورد علاقم از واندي اومد. illusion اون فوقلاده بود. من عاشقه وانديم:) با كورس مي خونديم و بالا پايين مي پريديم تا اين كه رسيديم. كلاپ خيلي خوبي به نظر مي رسيد. شناس نامه هامونو برداشتيم. خب من نوزده سالمه پس مي تونم برم كلاپ ليزا هم بيستو چهار سالشه.

رفتيم تو و من كتمو در اوردم چون بهاره و هوا به حدي گرمه كه من شك كردم بهاره. رفتم سره ميزه مشروبا و يك شات خوردم. فعلا كافيه من امروز قرار نيست زياده روي كنم مگه نه( نه اصلا 😂) ليز ولي اوله كاري سه تا ليوان رفت بالا پس قراره من رانندگي كنم. بهتره زياده روي نكنم. يكي ديگه خوردم و يكي از بچه هايه دانشگاه رو ديدم.

رفتم سمتش. اون خودش با يك دختر اومده بود. دستش يك ليوانه مشروب بود. ليوانه مشروبو خورد و به من نگاه كرد و خنده اي كرد." سلام انجي" خنديدم و گفتم" هي هرب" اون اومد سمتم و ما مشقول صحبت شديم. اون بهم يك ليوانه مشروبه قرمز تعارف كردو خب من عاشقه مشروبه قرمزم(استغفرلله اين بود آرمان هايه امامه راحلمون فاطمه-_-) اونو هم خوردم. و باهاشون حرف زدم. بعدش يك هو صدايه جيغ بلندي شنيدم. به اون طرفه صالن نگاه كردم.

سه تا پسر كه اتفاقي درست شبيه واندي بودن اومدن تو...............................
انجلا تو خيلي خري اينا وانداريركشنن  وانداريركشن تقريبا مست بودم. ولي رفتم تا به بينمشون. وقتي رسيدم ديدم كه اونا دارن امضا مي دن. مگه خيراته. از گارسوني كه راه مي رفت يك ليوانه مشروب گرفتم و يك سره قورتش دادم. من چمه چرا امروز اينقدر دارم مشروب مي خورم!!؟ اين پنجمي بود يا شيشمي شايد هفتمي( انجلا عزيز دلم اينقدر كوفت نكن قراره رانندگي كنم مثلا-_-) هشتمي!!!!!!؟ نه بابا نهمي. اه بي خيال بزار زوجشون كنم دهمي رو هم مي خورم.



دهمي رو رفتم بالا و فكر كنم به قدري مست بودم كه نفهميدم چطوري رفتم طرف پسرا. يكيشون كه به طرز عجيبي بهش علاقه داشتم اونجا تنها بود. رفتم كنارش نشستم. اونم انگاري مست بود چون خنديد بعدش نگام كردو گفت" سلام خوشكله" منم مثله خودش مستانه خنديدم و گفتم" سلام." اون نگام كردو گفت" چند سالته" من يكمي فكر كردم چند سالمه ...... اها هيجده نه هيفده نه بابا شونزده. ( در حقيقت پونزده ولي خاك تو سرم كنن نمي دونم چند سالمه يعني-_-) اه نوزده بود " نوزده" اون نيشخندي زد و گفت" مي توني كاري كني كه يادم بره من كيم" نمي دونم چي مي گفتم يا چي كار مي كردم فقط گفتم" اره" و لبامو رويه لباش گذاشتم. لباش نرم بودن مثل طوري كه فكر مي كردم.





خب بوسمون عميق شد و من دستامو دوره كمرش حلقه كردم. و اون دستشو زيره رونام برد و بلندم كرد و من پاهامو دوره كمرش حلقه كردم. اون از من جدا شد و گفت" بريم هتله من" خنديدم و گفتم" چرا كه نه " ( حيا حيا به كجا رفت اصلا تسبيح من كو-_-)  بعدش فقط يادم مياد يك ليوانه ديگه خوردم و و هيجي ديگه حاليم نشد. نه صبر كن خواستم زوجشون كنم يكي ديگه خوردم
( خاك 😂) بعدش هيچي يادم نمي ياد...........



___________________________

يني دقيقا منم اون قسمته زوجشون كنم😂😂😂😂😂😂. با قسمتي كه با اهنگا ديوونه شدم😂😂😂😂😂😂😂. عررررررررررررررررررررررر😂 بعدش شايد فقط اين قسمت طنز باشه دوست داريد بخنديد يا گريه كنيد راحت باشيد. عررررررررررررررررررررررر😂

if i'was BrianaWhere stories live. Discover now