سال2009
ماه December
[همه چیز از یک ایده ی مزخرف رنگ گرفت]ه.ولم کن لعنتی
بین بازوهای قدرتمند اون دونفر تکون خورد و سعی کرد خودش رو ازاد بکنه
تقریبا موفق شد تااینکه یکی از اونها پشت یقه ی لباسْ بافت ماشینیه سبز رنگشو کشید و سرجاش نگهش داشتدستاش رو به سمت عقب منحرف کرد و با لجاجت به اون دست زمخت چنگ انداخت تا فرم یقه ی لباسش رو خراب نکنه
ه.گفتم ولم کن بن
با تاکید داد زد و اخمش غلیظ تر از چیزی که بود شد
بنجامین،یکی از پرستار های اونجا،کمی خم شد و درحین راه رفتن از لای دندون هاش کلمات رو بیرون ریخت
ب-دهنتو ببند تا برت نگردوندمهمزمان با تلاش برای فرار نیشخند زد
ه.حتی اگه بتونی،اونها دیگه نمیخوا-
قبل ازینکه به اعتراضش ادامه بده محیط اطرافش به گلبهی ملایمی تغییر رنگ پیدا کرد و..انگار داخل اتاق ملکه ی میان سال پرت شد؟با چشمهای گرد،صداش توی گلوش خفه شدو سعی کرد تکیه گاهی پیدا کنه تا با سرامیک های سرد برخوردی نداشته باشه
خوشبختانه میز قهوه ایِ ملکه 'دیک'سون دم دستش اومد و فقط زانوهاش خم شدچشم هاشو بستو نفسشو فوت کرد
همونطور که صاف تر می ایستاد و موهای فر تقریبا کوتاهشو کنار میزد،به حرف اومدو سرشو به چپو راست تکون داد،انگار که چیز تعجب اوری رو فهمیده و تعریف میکنه
ه.گاد،اِیوا دیکسون.تاحالا انقدر بامن بدخلق نبودی.با لبخند دستاشو توی جیب های شلوار سبز لجنیش فرو کردو به چشم های پنهان شده پشت اون عینک گردِ پیرزنی که اصلا مناسب یه زن بیست و هشت ساله نیست خیره موند.
مدیر پرورشگاه کت صورتی عصر هجرش رو مرتب کردو با لبهای غنچه و اخم چندبار پلک زد.تیکی که موقع عصبانیت سراغش میاد
اره
اون خوشگل هست،اما خوش پوش؟
نه
یه چیزی تو مایه های پیرزن های دهه نود،اگر به اونها توهین نشه..ا.هری؟
میخواست سرش داد بکشه و عقده ی این 10 سال آزارش توسط اون نوجوون خودخواه رو روش خالی کنه
اما تا امروز همیشه همین اتفاق افتاد..
هردفعه با دعوا و تنبیه تلاش میکرد اخلاقش رو درست کنه و این هیچوقت جواب نداد..و قیافه ی خونسرد اون پسر نشون میده که اینبار هم شکست میخوره.
پس ناامیدانه نفسشو مثل آهی بیرون داد و دست هاش رو روی میز گذاشت
ا.میدونی اگر به این وحشی بازیات ادامه بدی هیچکس تورو به سرپرستی نمیگیره و آخرش توی خیابون ها مجبوری ول بگردی؟؟چشم های هری گرد شد
اِیوا زیادی خودمونی رفتار میکنه.
بلافاصله دستاش رو توی هوا تکون داد.
ه.کدوم وحشی بازی؟من فقط اون رو هول دادم،برای دفاع از خودم.اون و زن خنگش مدام به صورتم دست میزدن و گونه هام رو دستمالی میکردن.به نظرت جاش قرمز نشده؟
حق به جانب گونه هاش رو به ایوا نشون داد و بعد با اخم دست به سینه وزنش رو روی پای چپش انداخت.
تقصیر اون نیست که لپ های نرمو کشیدنیی داره و نمیخواد کسی جز یه جفت دست کوچیک اونهارو لمس کنن..
ه.فکر میکردم من رو حداقل به یه خانوادهٔ دارای سلامت روانی معرفی میکنی
ا.اوکی،اما دلیل نمیشه سرشون داد بزنی و بترسونیشون.
YOU ARE READING
The Vamps[NEW][L.S]
Vampireمن لویی تاملینسن ام و این واقعیت هارو روی کاغذ میارم چون 'سرنوشت' علاقه ای به خوندن کتاب نداره و شما باید بدونید... "داستان بر اساس دارن شان،سرزمین اشباح،شناخته شده به عنوان برترین و نزدیک ترین کتاب به واقعیت در قرن 21 با تغییر"